بايکال قورد تکين:
قورولتای 18 و 19 تير ماه امسال
سياسی ترين و امنيتی ترين قورولتای قالای بابک
قورولتای 18 و 19 تيرماه امسال1383 با توجه به اينکه با تبليغات شديد صدا و سيمای ضد آذربايجانی مرکز تبريز و سراسری برای اردوی ضد فرهنگی فاطميون مواجه بود می توان آن را به عنوان سياسی ترين قورولتای ملی بابک تابحال ناميد.
امسال برنامه ريزان سپاه با هماهنگی صدا و سيما و با همکاری تنگاتنگ نيروهای امنيتی برای جلوگيری از برگذاری قورولتای قالای بابک تمام توان خود را به کار گرفتند تا نگذارند فرزندان آذربايجان دردهای ملت آذربايجان را در قالای بابک فرياد بزنند و حقوق قانونی و مدنی خود و ملتشان را بخواهند، اما مگر می توان جلو قورد ها را گرفت، سرهنگ های سياسی سپاه با وعده و وعيدهای دروغين تعدادی از فرزندان نوجوان آذربايجان(بسيجيان) را در آنجا جمع کردند تا آنها را در مقابل بهترين و مسئولپيت پذيرترين، آگاهترين فرزندان آذربايجان(ميلتچی ها ) قرار دهند که با خردمندی ملت آذربايجان تير آنها به سنگ خورد و به هدف خويش نتوانستند نائل شوند.
سرهنگ های سياسی سپاه با جمع کردن 30 هزار بسيجی نوجوان در يک مکان تاريخی و توريستی برای برگزاری مانور نظامی، عملکرد ننگين خود در آذربايجان را به نمايش گذاشت و از پان آريانيستها مدال جدال با ملت آذربايجان را دريافت کرد و همچنين صدا و سيما که مسئولانش آن را رسانه ملی می نامند و از پول بيت المال اداره می شود هر روز در اخبار سراسری و خبرهای مرکز تبريز با تهيه رپورتاژهای تبليغاتی و با برنامه هايئ با عنوان با خبرنگاران برای انعکاس حضور بسيجيان در منطقه کليبر برای مرعوب کردن ملت آذربايجان سنگ تمام گذاشتند، اما ملت آذربايجان ثابت کردند که برای رسيدن به حقوق قانونی خويش حاضر به پرداخت هر هزينه ای هستند " ياشاسين بوجور ميلت" به قول يکی از همراهان در قالای بايک "با اين ملت می توان دنيا را فتح کرد"
حالا گزارشی هر چند ناقص ولی گويا از اين قورولتای ملی در 18 و 19 تيرماه:
بعد از وارد شدن به جاده اهر از طرف تبريز اولين تابلوئی که به چشم می خورد متنی بود که برای ما در عرض دو هفته آشنا بود"اردوی فرهنگی رزمی فاطميون 185 کيلومتر" چرا که درباره آن هر روز از تلويزيون مطالب بسياری چه در خبر ها، چه در مصاحبه با ترتيب دهندگان اين اردوی ضد فرهنگی می ديديم و می شنيديم، از اين تابلوها در هر 5 کيلومتر تا شهر کليبر يکی نصب شده بود و اولين سئوالی که به ذهن انسان خطور می کرد اين بود که سپاه برای چه اين همه برای يک اردوی معمولی اين همه تبليغ کرده است؟ و هزپنه اين همه تابلوهای به درد نخور را از کجا آورده است؟ همه می دانيم که هزينه اين همه تابلو و اين همه بريز و بپاش از جيب ملت آذربايجان تامين شده و در راه باطل صرف شده است حال از اين مسائل بگذريم و به مسير خود ادامه دهيم در حالی که به شهر اهر نزديک می شديم آماده بازرسی از ماشينمان بوديم و خود را برای هر حادثه ای آماده کرده بوديم چرا که يک سال با خيال اين روز سر به بالش گداشته بوديم و با عشق اين روز طلوع خورشيد را نظاره کرده بوديم و حالا هم آماده هر نوع حادثه بوديم می دانستيم برای رسيدن به ديار يار و کعبه آمال بايد از هفت خوان حاميان داشناکهای جنايتکار و پان فارسها و پان آريانيستها(دشمنان ملت آذربايجان) عبور کرد، می دانستيم که در چندين جا وسائل همراهمان را تفتيش خواهند کرد و به اين خاطر بعضی وسايل حساس را با خود نبرديم حزء وسايل خواب و غذا و يک دوربين عکاسی بدون فيلم؛ چرا که می ترسديم که فيلم را توقيف کنند در اولين پاسگاه نرسيده به اهر همه ماشينها را به کناری هدايت می کردند و تمام وسايل جعبه عقب و باربند اتومبيل را حتی زير صندلی ها و داشبورد را می گشتند و شماره ماشين و اسم راننده را يادداشت می کردند و مبدا و مقصدمان را می پرسيدند همه افرادی که وسايل داخل ماشينها را تفتيش می کردند بدون اتيکت و با لباس شخصی بودند وقتی مقصدمان را پرسيد ما گفتيم که به کليبر می رويم و مامور لباس شخصی گفت که در آنجا اردو برگزار می شود برگرديد به شهر خودتان و ما هم مثل همه با اصرار راهی کليبر شديم، بعد از طی مسافتی وارد شهر شيخ شهاب الدين اهری شديم پلاکاردها و پارچه نوشته هائی که در فلکه ها و ميادين شهر اهر بود همه در مورد "اردوی فرهنگی رزمی!" بود و يک پارچه هم در مورد روز مبارزه با بيماری های مشترک بين انسان و حيوان بود که از طرف اداره بهداشت منطقه در ميدان اصلی شهر نصب شده بود و من به ياد پارسال افتادم که در همه جای شهر اهر پارچه نوشته هائی با خوشامد گوئی به ميهمانان طبيعت و توريستها بود اما امسال جای آنها را پلاکاردهای اردوی فاطميون گرفته بود بعد از گذر از شهر اهر با طی چند کيلومتر سرو کله سپاهيانی که ايست بازرسی غير قانونی ايجاد کرده بودند پيدا شد و يک نفر از آنها با لباس شخصی از يک بلندی از همه مسافرين و ماشينهای آنها فيلمبرداری می کرد و چندين نفر هم با لباس فرم سپاه اما بدون اتيکت وسايل داخل ماشينها را تفتيش می کردند و همچنين در آن ايستگاه علاوه بر چند چادر سپاه که به صورت جداگانه خواهران و برادران نصب شده بود يک چادر هلال احمر هم به همراه يک آمبولانس و چند بهيار و پرستار هم در کنار آنها وجود داشت(از قيافيه آنها معلوم بود که از درمانگاه سپاه آمده اند). بعد از تفتيش ماشين ما به ما اجازه عبور داده شد و ما راهی ديار بابک شديم در طول مسير هر ماشينی که از ديگری سبقت می گرفت سرنشينان آن با نشان دادن نشان بوز قورد همديگر را به وجد می آوردند و ما هم می فهميديم که تنها نيستيم و دل و جرات بيشتری پيدا می کرديم و در جاده کليبر هر لحظه منتظر ايست بازرسی بوديم ولی تا قسمت غربی شهر کليبر هيچ ايست بازرسی وجود نداشت پارسال که در ورودی کليبر يک ايست بازرسی وجود داشت امسال آن را به غرب شهر کليبر بالاتر از قبرستان و در يک سربالائی آن را ايجاد کرده بودند يعنی فقط ماشينی که می خواست به قالا برود بازرسی می کردند(کمی پيشرفت کرده بودند و عقلشان کار کرده بود!) چرا که پارسال هر ماشينی که به شهر کليبر وارد می شد بازرسی می کردند کاری نداشتند می خواهد به قالابرود يا در شهر بماند. در داخل شهر حضور نيروی انتظامی و سپاه پر رنگ بود و بعد از عبور از جلو "هتل بزرگ کليبر" که در جلو آن پاچه بزرگی از تصوير شهداء شهر کليبر به چشم می خورد با طی خياوانی که به سوی قالا می رفت توسط مامورين راهنمائی و رانندگی به يک سرازيری راهنمائی شديم امسال مسير ورود به راه قالا را تغيير داده بودند و ما بعد از گذشتن از کنار قبرستان شهر در يک سربالائی توسط لباس شخصی ها متوقف شديم معلوم شد که اينحا هم يک ايست بازرسی غير قانونی ايجاد کرده اند ماموران نيروی انتظامی هيج کاره بودند و فقط شماره ماشينها را يادداشت می کردند و مبدا ما را می پرسيدند و يکی از آنها با ما همشهری در آمد و با ما خوش و بش کرد و وسايل ماشين را افراد لباس شخصی تفتيش کردند و يکی از همراهان ما که می خواست دوربين عکاسی را از جعبه عقب بردارد يکی از لباس شخصی ها آن را گرفت و به داخل جعبه انداخت و با تحکم گفت"زياد با اين بازی نکن" و جعبه عقب را محکم بست و به ما گفت برويد و ما هم راهی قالا شديم و در راه قالا شعار های مختلفی که بر روی سنگهای کنار جاده نوشته شده بود جلب توجه می کرد مثل "ياشاسين ايران" ، "آذربايجان اوياخدی انقلابا داياخدی"، "ياشاسين وطنيم ايران"، "آذربايجان سر ايران است"،"بسيجی لشکر مخلص خداست"... با طی مسافتی که همه سربالائی بود کمتر از 200 متر مانده به قالادره سی يک ايست بازرسی ديگری وجود داشت باز شماره ماشين را يادداشت می کردند و 500 تومن از هر ماشين وروديه دريافت می کردندو به همراه يک پلاستيک مقداری ذغال با يک آگهی که از طرف حفاظت محيط زيست تهيه شده بود که درباره حفاظت از جنگل و درختان بود که داده می شد و بعد از گرفتن يک پلاستپک دغال با هزار مصيبت که برای ما شيرين بود به اول قالا دره سی رسيديم و با ديدن ماشينها و ملت شور شعفی وجودمان را پر کرد که توهين و تحقير های لباس شخصی ها را از ياد برديم چرا که تفتيش آنها يک نوع توهين به حساب می آيد و همچنين طبيعت سحرانگيز مئشه های اطراف قالا هر جسم خسته ای را جانی دوباره می بخشيد و خستگی ما را از تن بدر کرد و ما به مسير خود به سوی ميدان آزادی(جلو هتل بابک) ادامه داديم در همان مسير تصوير بزرگی از شهيد مهدی باکری نصب شده بود که زير آن نوشته شده بود " شهيد مهدی باکری تبلور غيرت آذربايجان بود" آری او تبلور غيرت آذربايجان بود اگر او امروز زنده بود و صدای آه و ناله همذهبان خود را در قاراباغ می شنيد غيرت او اجازه نمی داد که دولت ايران با دولت اشفالگر ارمنستان روابط حسنه سياسی و اقتصادی برقرار کند و به کمک آوارگان قاراباغ می شتافت اما جای او را امروز نان به نرح روزها گرفته اند و فقط به فکر خود هستند بگذريم در مسير قالادره سی تا جلو هتل بابک پر از هويت طلبان آذربايجان و بسيجيان بود دسته دسته به بالا و پايين می رفتند و کنار جاده پر از آذربايجانيان هويت طلب بود و ماشينهای پليس و سپاه پشت سرهم بدون وقفه در حال رفت آمد بودند حدود 200 متر مانده به هتل بابک جلو مئشه قورد باسار که يک محوطه بازی بود پر از ماشين بود و هويت طلبان آذربايجان در حال نصب چادرهای خود بودند و بعضی ها هم برای ماشين خود جای پارک مناسبی می خواستند پيدا کنند جاهای خوب و مناسب را نيروهای سپاه در اختيار گرفته بودند و به محوطه هتل بابک هم کسی را راه نمی دانند امسال از برنامه های بی مزه اداره ارشاد هم خبری نبود معلوم بود که تير آنها به سنگ خورده است و از بلندگوهای بزرگ صدای دعا و اذان به گوش می رسيد و امسال سپاه می خواست قدرت خود را به رخ هويت طلبان آذربايجان بکشد آنهم به صورت عريان و با قدرت اسلحه و باتوم که می دانيم اين وسايل ديگر قدرت برندگی خود را در دنيای مدرن از دست داده اند و هر حکومتی که به اين وسايل تکيه کند و مردمش را سرکوب کند در دنيا به عنوان حکومت ديکتاتور شناخته می شود و عاقبت ديکتاتور ها هم معلوم است!
ايجاد جو رعب و وحشت
حوالی غروب سرهنگ های سياسی سپاه به نيروهای خشن ضد شورش موتور سوار که هر دو نفر به يک موتور شاسی بلند سوار شده بودند و مجهز به باتوم و اسپری اشک آور بودند دستور دادند که در جاده منتهی به هتل بابک ويراژ بدهند و جو پليسی و امنيتی ايجاد کنند و هويت طلبان و خانواده های را بترسانند و آنها هم در دو گروه 8 موتوری به صورت ممتد با نگاههای غضبناک با آن کلاه کاسکتهای ترسناک به صورت آرام حدود 500 متر را پشت سر هم می رفتند و دوباره بر می گشتند آنها فکر می کردند که با ايجاد جو پليسی امنيتی می توانند جلو هويت طلبان آذربايجان را بگيرند ولی جو پليسی بعد غروب توسط عده ای شير زن و شير مرد شکسته شد
آذربايجان سن سن منيم ...
بعد از غروب خورشيد در محوطه شرق هتل بابک يعنی جلو مئشه قورد باسار جائی که ماشينهای بسياری پارک شده يک مردی از تبار بابک به همراه عده ای هويت طلبان شروع به خواند سرود "آذربايجان سن سن منيم ..." کردند و در عرض 5 دقيقه هزاران نفر در آنجا جمع شدند و با او هم آواز شدند و جو پليسی و امنيتی را شکستند و موتورسواران ضد شورش به جای خود رفته و ديگر به طرف جاده نيامدند و فقط نيروهای امنيتی به صورت لباس شخصی به جمع هويت طلبان پيوستند و می خواستند که افراد راهبر را شناسائی کنند که هويت طلبان آذربايجان متفرق شدند و به چادرهای خود باز گشتند
اويناماغا گلمه ميشيک حاقيميزی ايستيريک
در حوالی ساعت 10 باز هويت طلبان آذربايجان در جای قبلی جمع شدند و شروع به خواندن سرود آذربايجان سن سن منيم کردند و شعارهای بسياری سر داند وقتی که يکی از نفوذيهای اطلاعات شروع کرد به گفتن شعار " آجليق اولسون اويناماق اولسون" هويت طلبان آذربايجان که سر به هزاران نفر می زد يک صدا گفتند " اويناماغا گلمه ميشيک حاقيميزی ايستيريک" و چندين بار اين شعار را تکرار کردند و نفوذيهای نيروهای امنيتی ساکت شدند و شعارهای که در آنجا سر داده شد بيشتر اينها بود
آتا بابکيم آتا بابکيم قويما ائليم ياتا بابکيک
ياشاسين آذربايجان ياشاسين تورک ائلری
توتولانلار آزاد اولسون امانی آزاد اولسون
تونولانلار آزاد اولسون ليسانی آزاد اولسون
آذربايجان قهرمانی چهرگانلی چهرگانلی(در چندين نوبت)
و بعد از سر دادن اين شعارها هويت طلبان کم کم پراکنده شدند و در محل استقرار خود موقعی که ماشين های پليس از جاده عبور می کردند صدای تورک گرگ در می آوردند و نيروهای سپاهی را می ترساندند
نيروهای امنيتی و سپاهی بيکار ننشتند
بعد از ساعت 12 شب وقتی که سر و صدا خوابيد و اکثر هويت طلبان بعد از روشن کردن آتش و خواندن سرود های ملی می خواستند بخوابند نيروهای امنيتی که تفريبا 10 الی 15 نفر بودند و در دستان خود چماقهای يک و نيم متری داشتند از جاها و چادرهائی که صدای آواز می آمد به سراغ آنها می رفتند و چادر های آنها را تفتيش می کردند و آنها را می ترساندند و حتی آنها را بازرسی بدنی می کردند و اگر پيراهنی که بر روی آن تصوير بابک بود از آنها می گرفتند و از آنها کارت شناسائی درخواست می کردند آنها همديگر را "حاجی" صدا می کردند و با لهجه های مختلف ترکی صحبت می کردند معلوم بود که اکثر نيروهای امنيتی آذربايجان به قالای بابک آمده اند در کنار چادر ما کاپشن يکی از هويت طلبان را بلند کردند وقتی ديدند که نام آذربايجان به لاتين روی پيراهن آن فرد نوشته شده و عکس بابک بر روی آن است به او گفتند اين پيراهن را از آذربايجان شمالی برای شما فرستاده اند؟ و او هم گفت که بابک سمبل آذربايجان است و آنها او را مسخره کردند و گفتند که سومبول آذربايجان "مهدی باکری" است، و کارت پايان خدمت ايشان را گرفتند و با خود بردند درد آور آنجا بود که آنها تلفظ صحيح سمبل را نمی دانستد
رژه نيروهای بسيجی از جلو هويت طلبان و يورش آنها به قالا
روز جمعه حدودا ساعت 7 صبح نيروهای بسيجی پشت سرهم با خواندن نوحه از جلو هويت طلبان رژه رفته و به سوی قالا رهسيار شدند و می خواستند همگی در جاهای تعيين شده مستقر شوند و مامويت های محوله را به نحو احسن به انجام برسانند
ساعت 8 قوردلار يوروشو شروع شد
آنها برای تفريح و گردش نيامده بودند، آمده بودند که اعتراض خود را به سياستهای ضد آذربايجانی دولت نشان دهند و حقوق قانونی خود را به صورت مدنی درخواست کنند و به گوش جهانيان برسانند، اگر برای تفريح می خواستند بيايند در روزی ديگر می آمدند تا متحمل اين همه تحقير نشوند ملت آذربايجان در روز 19 تيرماه 83 مدنی ترين اعتراض خود را به نمايش گذاشتند و مثل سيل خروشان به حرکت درآمدند و رهسپار قالا شدند جلو هتل را نيروهای پليس گرفته بودند و همه بايد کمی دورتر از هتل به سوی مين پله راهی می شديم احساسی که در آن لحظه داشتم نمی توانم بيان کنم انسان از ديدن اين همه جمعيت می خواست بال در آورد و پرواز کند چشمها همه آذربايجان می گفتند در پائين بله های به علت وجود نيروهای امنيتی زياد کسی نمی خواست خود را با آنها در گير کند فقط در دلشان زمزمه می کردند و با نگاههای خود به همديگر می فهامندند که چه می گويند از اولين پله که شروع می کردی صدها دوربين عکاسی و فيلم برداری به سويت زوم می شدند و از همه نه يکبار بلکه صدها بار فيلم برداری و عکس برداری می شد، نيروهای بسيجی به فاصله چند پله از همديگر به حالت ديواری ايستاده بودند و نظارگر يورش هويت طلبان بودند اکثر بسيجيان کم سن و نوجوان بودند و هويت طلبان به آنها خسته نباشيد می گفتند و رد می شدند حتی در چندين جا هويت طلبان به آنها لاله های سرخ هديه کردند و آنها هم تشکر کردند فقط تعدادی از سرهنگهای سپاه با حالتی اخمو و غضبناک به هويت طلبان برخورد می کردند چرا که حرکت ملی آذربايجان منافع بعضی از آنها را به خطر انداخته است بعد از عبور از مين پله در تپه دوم هويت طلبان اجتماع کردند و شروع به خواندن سرود آذربايجان سن سن منيم کردند و همه باهم اين سرود جانفزا و روحبخش را با هم خواندند و بعد چند شعار مثل "يا آزادليق يا اولوم" " ائرمنی محکوم اولسون قاراباغ آزاد اولسون" "قاراباغدان قان آخير گونئی اوزاقدان باخير" "يا قاراباغ يا اولوم باشقا يولو يوخ آرتيق" و باز به مسير خود ادامه دادند و امسال به علت تعضيقات زياد فعالين حرکت ملی آذربايجان نتوانسته بودند مثل سالهای قبل پلاکارد و هد بند با خود بياورند فقط از دستان خود استفاده می کردند وقتی به سياهيان برخورد می کردند و چهره غضبناک آنها را می ديدند بوزقورد به آنها نشان می دادند و صدای تورک گرگ در می آوردند و سپاهيان را بيشتر عصبانی می کردند سپاهيان در چند جا اتراق کرده بودند و نظارگر فعالين حرکت ملی آذربايجان بودند . هويت طلبان درحالی که به سوی تنگه در حال حرکت بودند سرود" سلام تورکون بايراغينا" را با هم چند بار خواندند و تحرکی دوباره به عاشقان بابک دادند عاشقان بابک در چندين جا برای اينکه پيران و کودکان زياد اذيت نشوند نشستند و خستگی در کردند و دوباره به راه خود ادامه داند و باز شعارها شروع شد "آذربايجان قهرمانی چهرگانلی چهرگانلی" "توتولانلار آزاد اولسون امانی آزاد اولسون" "توتولانلار آزاد اولسون ليسانی آزاد اولسون" "منيم ديليم اولن دئيل باشقا ديله دونن دئيل" در راه حرکت تعدادی از زنجانی ها شعار دادند "ياشاسين آذربايجان" همه با هم شعار دادند "ياشاسپن زنجان ياشاسين تورک ائلری"
دو قوشون در مقابل هم
سپاهيان از قبل ساتقين ييخان گديکی(تنگه به زمين زننده خودفروخته) را اشغال کرده بودند و کسی را به سوی قالا راه نمی دادند و در آنجا قوشون آزادی بابک در مقابل اردوی ضد آذربايجانی و ضد آزادی سپاه قرار گرفتند و ساعتها دو قوشون چشم در چشم هم دوختند و به قدرت نمائی پرداختند آنها با تکيه بر باتوم و گاز اشک آور و هويت طلبان با تکيه بر گفتگو به جنگ هم می رفتند به نسبت جمعيت هر لحظه افزوده می شد و فشار بر دشمن بيشتر می شد آنها را يارای مقابله با منطق نبود و بايد به باتوم متوسل می شدند تا جمعيت را پراکنده سازند و اين کار را هم کردند در ساعت 10 اولين يورش را به سوی ملت آذربايجان آوردند و چندين نفر در اين يورش ددمنشانه آنها زير پای همديگر زخمی شدند و چندين نفر هم از دست آنها باتوم خورد و در اين اثنا دختری 8 و 9 ساله مثل يک اصلان شروع به شعار دادن کرد"آذربايجان اوياخدی اوز ديلينه داياخدی" و همه ملت به وجد آمدند و به سوی او رفتند و او چنيدن شعار ديگر هم سر داد و ملت جواب دادند و همه از ايشان فيلم و عکس تهيه کردند، هويت طلبان در آنجا جمع شدند دو پلاکارد را در دست گرفتند و با هم آذربايجان سن سن منيم را خواندند بر روی دو پلاگارد اين جملات توشته شده بود"تورکون ديلی اولن دئيل باشقا ديله دونن دئيل" "اوز قهرمانلارين اونودان ميلت يابانجييا قول اولار" و چندين نفر از فدائيان حرکت ملی آذربايجان به سان بوز قورد بر بالای سنگی قرار گرفتند و به ايراد سخنرانی پرداختند و شعر در وصف و عشق وطن خواندند، يکی از آنها با اين جملات شروع کرد"دونيادا هيج زاديم يوخدور فقط بير قوری جانيم واردير کی اونودا آذربايجانا قوربان دئميشم" و همه برای او کف زدند و از بالای سنگی که حالا تريبون هويت طلبان شده بود پايين آمد و چند نفر ديگر هم خواستار آزادی دستگير شدگان شدند و باز يورش دوم اردوی ضد آذربايجانی شروع شد و باز جند نفر زخم جزئی برداشتند حمله کنندگان نيروهای سپاه و اطلاعات بودند و نيروهای بسيجی فقط نظاره می کردند و بعد از يورش دوم فعالان حرکت ملی آذربايجان شروع کردند به پايين آمدن.
منده تورکم سنده تورک اويان اويان بئقئيرت
موقع پايين آمدن يکی از هويت طلبان بايراغ گونئی آذربايجان را از زير پيراهن خود در آورد و در هوا شروع به چرخاندن کرد که فورا از طرف يک سرهنگ پليس دستگير شد و همه هويت طلبان يک صدا به او گفتند " منده تورکم سنده تورک اويان، اويان بئقئيرت" و نفر دستگير شده را از دست ايشان خلاص کردند و همچنين موقعی که به يک گردان سپاهيان برخورد کردند که آنها به فارسی نوحه می خواندند باز اين شعار را تکرار کردند
هو هو هو
هويت طلبان در چندين جا نيروهای سپاه و پليس را هو کردند
سرود آذربايجانی از بلندگوی سپاه
موقعی که هويت طلبان از مين پله پايين می آمدند سپاهيان از بلندگوهای خود سرودهای زرمی آذربايجانی پخش می کرد
هتل بابک در اشغال نيروهای امنيتی
نيروهای ارشد اطلاعاتی هتل بابک را در اختيار خود گرفته بودند و از آنجا اوضاع را کنترل می کردند ماشينهائی که دارا شپشه های دودی بودند در محوطه هتل بابک زياد ديده می شد. و ماشينهای پاترول و ميتسوبيشی نيروی انتظامی با نام شهر های متخلف آذربايجان در آنجا خود نمائی می کردند
گاموحچيلار
در اکثر مواقع جو پليسی و امنيتی را طرفداران گاموح می شکستند و مردم را به ديره نيش و مبارزه دعوت می کردند واقعا جسارت و شجاعت طرفداران گاموح در آن روز مثال زدنی بود
اسپری اشک آور در دستان سپاهی ها
در ساعت 12 وقتی که هويت طلبان از مين پله پايين آمدند در جاده شرق هتل بابک يک ماشين سياه با چند سرنشين يک اسپری اشک آور را به صورت ممتد به طرف مردم گرفته بود و حرکت می کرد و به چندين نفر آسيب جزئی رسيد
جای خالی مهندس امانی و ليسانی
پارسال آقای عباس لسانی از خود چنان شجاعتی در رهبری فعالان در قلعه داشت که می شد امسال جای خالی او را به عينه مشاهده کرد و همچنين جای سخنرانی های آتشين مهندس امانی هم خالی بود ای کاش آنجا بودند و ملت آذربايجان سخنان پر سوز و گداز او را می شنيدند
سانسور شعار های قالا در بعضی سايتها
امسال از نظر خبری فعالان حرکت ملی آذربايجان يک رکوردی بجا گذاشتند که شايد در سالهای آينده تکرار نشود، اما حوادث بسياری را به خاطر موضع گيريهای خاص خود سانسور کردند که واقعا جای تاسف داشت. ما واقعيتهای قالا را بايد منعکس می کرديم نيازی! به اعمال سليقه نبود وقتی که همه شعار " آذربايجان قهرمانی چهرگانلی چهرگانلی" و همچنين"توتولانلار آزاد اولسون امانی آزاد اولسون" در چندين جا و در چندين نوبت سرداده می شود و بعضی ها آن را سانسور می کنند و حرکت ملی آذربايجان را هر طور که دلشان می خواهد دسته بندی می کنند واقعا جای تاسف دارد مثلا "جبهه عقلانی" و "جبهه شعارگرا" يا "طيف عقلانی" "غير عقلانی" اين نوع دسته بندی های من درآوردی و کشکی نمی تواند خللی در اراده ملت آذربايجان برای رسيدن به خواسته های قانونی خويش وارد آورد.
بسياری نه طرفدار ايکس هستند نه طرفدار ايگرق، به عنوان شهروند آذربايجانی طرفدار منافع ملت آذربايجان و آذربايجان هستند و هر گروهی که حقوق ملت آذربايجان را قربانی منافع گروهی خود نکند حمايت خواهند کرد.
و در آخر اميد است که همه دوستانی که در قالا حضور داشتند زوايای پنهان اين حماسه عظيم را برای ملت آذربايجان روشن کنند و همه بدانند که امسال در قالا چه گذشت. همه شروع کنند خاطرات خود را از اين واقع به ياد ماندنی و تاريخی بنويسند و منتشر کنند حتی می توان مسابقه خاطره نويسی و سفرنامه نويسی برای آن ترتيب داد.
قورولتای 18 و 19 تير ماه امسال
سياسی ترين و امنيتی ترين قورولتای قالای بابک
قورولتای 18 و 19 تيرماه امسال1383 با توجه به اينکه با تبليغات شديد صدا و سيمای ضد آذربايجانی مرکز تبريز و سراسری برای اردوی ضد فرهنگی فاطميون مواجه بود می توان آن را به عنوان سياسی ترين قورولتای ملی بابک تابحال ناميد.
امسال برنامه ريزان سپاه با هماهنگی صدا و سيما و با همکاری تنگاتنگ نيروهای امنيتی برای جلوگيری از برگذاری قورولتای قالای بابک تمام توان خود را به کار گرفتند تا نگذارند فرزندان آذربايجان دردهای ملت آذربايجان را در قالای بابک فرياد بزنند و حقوق قانونی و مدنی خود و ملتشان را بخواهند، اما مگر می توان جلو قورد ها را گرفت، سرهنگ های سياسی سپاه با وعده و وعيدهای دروغين تعدادی از فرزندان نوجوان آذربايجان(بسيجيان) را در آنجا جمع کردند تا آنها را در مقابل بهترين و مسئولپيت پذيرترين، آگاهترين فرزندان آذربايجان(ميلتچی ها ) قرار دهند که با خردمندی ملت آذربايجان تير آنها به سنگ خورد و به هدف خويش نتوانستند نائل شوند.
سرهنگ های سياسی سپاه با جمع کردن 30 هزار بسيجی نوجوان در يک مکان تاريخی و توريستی برای برگزاری مانور نظامی، عملکرد ننگين خود در آذربايجان را به نمايش گذاشت و از پان آريانيستها مدال جدال با ملت آذربايجان را دريافت کرد و همچنين صدا و سيما که مسئولانش آن را رسانه ملی می نامند و از پول بيت المال اداره می شود هر روز در اخبار سراسری و خبرهای مرکز تبريز با تهيه رپورتاژهای تبليغاتی و با برنامه هايئ با عنوان با خبرنگاران برای انعکاس حضور بسيجيان در منطقه کليبر برای مرعوب کردن ملت آذربايجان سنگ تمام گذاشتند، اما ملت آذربايجان ثابت کردند که برای رسيدن به حقوق قانونی خويش حاضر به پرداخت هر هزينه ای هستند " ياشاسين بوجور ميلت" به قول يکی از همراهان در قالای بايک "با اين ملت می توان دنيا را فتح کرد"
حالا گزارشی هر چند ناقص ولی گويا از اين قورولتای ملی در 18 و 19 تيرماه:
بعد از وارد شدن به جاده اهر از طرف تبريز اولين تابلوئی که به چشم می خورد متنی بود که برای ما در عرض دو هفته آشنا بود"اردوی فرهنگی رزمی فاطميون 185 کيلومتر" چرا که درباره آن هر روز از تلويزيون مطالب بسياری چه در خبر ها، چه در مصاحبه با ترتيب دهندگان اين اردوی ضد فرهنگی می ديديم و می شنيديم، از اين تابلوها در هر 5 کيلومتر تا شهر کليبر يکی نصب شده بود و اولين سئوالی که به ذهن انسان خطور می کرد اين بود که سپاه برای چه اين همه برای يک اردوی معمولی اين همه تبليغ کرده است؟ و هزپنه اين همه تابلوهای به درد نخور را از کجا آورده است؟ همه می دانيم که هزينه اين همه تابلو و اين همه بريز و بپاش از جيب ملت آذربايجان تامين شده و در راه باطل صرف شده است حال از اين مسائل بگذريم و به مسير خود ادامه دهيم در حالی که به شهر اهر نزديک می شديم آماده بازرسی از ماشينمان بوديم و خود را برای هر حادثه ای آماده کرده بوديم چرا که يک سال با خيال اين روز سر به بالش گداشته بوديم و با عشق اين روز طلوع خورشيد را نظاره کرده بوديم و حالا هم آماده هر نوع حادثه بوديم می دانستيم برای رسيدن به ديار يار و کعبه آمال بايد از هفت خوان حاميان داشناکهای جنايتکار و پان فارسها و پان آريانيستها(دشمنان ملت آذربايجان) عبور کرد، می دانستيم که در چندين جا وسائل همراهمان را تفتيش خواهند کرد و به اين خاطر بعضی وسايل حساس را با خود نبرديم حزء وسايل خواب و غذا و يک دوربين عکاسی بدون فيلم؛ چرا که می ترسديم که فيلم را توقيف کنند در اولين پاسگاه نرسيده به اهر همه ماشينها را به کناری هدايت می کردند و تمام وسايل جعبه عقب و باربند اتومبيل را حتی زير صندلی ها و داشبورد را می گشتند و شماره ماشين و اسم راننده را يادداشت می کردند و مبدا و مقصدمان را می پرسيدند همه افرادی که وسايل داخل ماشينها را تفتيش می کردند بدون اتيکت و با لباس شخصی بودند وقتی مقصدمان را پرسيد ما گفتيم که به کليبر می رويم و مامور لباس شخصی گفت که در آنجا اردو برگزار می شود برگرديد به شهر خودتان و ما هم مثل همه با اصرار راهی کليبر شديم، بعد از طی مسافتی وارد شهر شيخ شهاب الدين اهری شديم پلاکاردها و پارچه نوشته هائی که در فلکه ها و ميادين شهر اهر بود همه در مورد "اردوی فرهنگی رزمی!" بود و يک پارچه هم در مورد روز مبارزه با بيماری های مشترک بين انسان و حيوان بود که از طرف اداره بهداشت منطقه در ميدان اصلی شهر نصب شده بود و من به ياد پارسال افتادم که در همه جای شهر اهر پارچه نوشته هائی با خوشامد گوئی به ميهمانان طبيعت و توريستها بود اما امسال جای آنها را پلاکاردهای اردوی فاطميون گرفته بود بعد از گذر از شهر اهر با طی چند کيلومتر سرو کله سپاهيانی که ايست بازرسی غير قانونی ايجاد کرده بودند پيدا شد و يک نفر از آنها با لباس شخصی از يک بلندی از همه مسافرين و ماشينهای آنها فيلمبرداری می کرد و چندين نفر هم با لباس فرم سپاه اما بدون اتيکت وسايل داخل ماشينها را تفتيش می کردند و همچنين در آن ايستگاه علاوه بر چند چادر سپاه که به صورت جداگانه خواهران و برادران نصب شده بود يک چادر هلال احمر هم به همراه يک آمبولانس و چند بهيار و پرستار هم در کنار آنها وجود داشت(از قيافيه آنها معلوم بود که از درمانگاه سپاه آمده اند). بعد از تفتيش ماشين ما به ما اجازه عبور داده شد و ما راهی ديار بابک شديم در طول مسير هر ماشينی که از ديگری سبقت می گرفت سرنشينان آن با نشان دادن نشان بوز قورد همديگر را به وجد می آوردند و ما هم می فهميديم که تنها نيستيم و دل و جرات بيشتری پيدا می کرديم و در جاده کليبر هر لحظه منتظر ايست بازرسی بوديم ولی تا قسمت غربی شهر کليبر هيچ ايست بازرسی وجود نداشت پارسال که در ورودی کليبر يک ايست بازرسی وجود داشت امسال آن را به غرب شهر کليبر بالاتر از قبرستان و در يک سربالائی آن را ايجاد کرده بودند يعنی فقط ماشينی که می خواست به قالا برود بازرسی می کردند(کمی پيشرفت کرده بودند و عقلشان کار کرده بود!) چرا که پارسال هر ماشينی که به شهر کليبر وارد می شد بازرسی می کردند کاری نداشتند می خواهد به قالابرود يا در شهر بماند. در داخل شهر حضور نيروی انتظامی و سپاه پر رنگ بود و بعد از عبور از جلو "هتل بزرگ کليبر" که در جلو آن پاچه بزرگی از تصوير شهداء شهر کليبر به چشم می خورد با طی خياوانی که به سوی قالا می رفت توسط مامورين راهنمائی و رانندگی به يک سرازيری راهنمائی شديم امسال مسير ورود به راه قالا را تغيير داده بودند و ما بعد از گذشتن از کنار قبرستان شهر در يک سربالائی توسط لباس شخصی ها متوقف شديم معلوم شد که اينحا هم يک ايست بازرسی غير قانونی ايجاد کرده اند ماموران نيروی انتظامی هيج کاره بودند و فقط شماره ماشينها را يادداشت می کردند و مبدا ما را می پرسيدند و يکی از آنها با ما همشهری در آمد و با ما خوش و بش کرد و وسايل ماشين را افراد لباس شخصی تفتيش کردند و يکی از همراهان ما که می خواست دوربين عکاسی را از جعبه عقب بردارد يکی از لباس شخصی ها آن را گرفت و به داخل جعبه انداخت و با تحکم گفت"زياد با اين بازی نکن" و جعبه عقب را محکم بست و به ما گفت برويد و ما هم راهی قالا شديم و در راه قالا شعار های مختلفی که بر روی سنگهای کنار جاده نوشته شده بود جلب توجه می کرد مثل "ياشاسين ايران" ، "آذربايجان اوياخدی انقلابا داياخدی"، "ياشاسين وطنيم ايران"، "آذربايجان سر ايران است"،"بسيجی لشکر مخلص خداست"... با طی مسافتی که همه سربالائی بود کمتر از 200 متر مانده به قالادره سی يک ايست بازرسی ديگری وجود داشت باز شماره ماشين را يادداشت می کردند و 500 تومن از هر ماشين وروديه دريافت می کردندو به همراه يک پلاستيک مقداری ذغال با يک آگهی که از طرف حفاظت محيط زيست تهيه شده بود که درباره حفاظت از جنگل و درختان بود که داده می شد و بعد از گرفتن يک پلاستپک دغال با هزار مصيبت که برای ما شيرين بود به اول قالا دره سی رسيديم و با ديدن ماشينها و ملت شور شعفی وجودمان را پر کرد که توهين و تحقير های لباس شخصی ها را از ياد برديم چرا که تفتيش آنها يک نوع توهين به حساب می آيد و همچنين طبيعت سحرانگيز مئشه های اطراف قالا هر جسم خسته ای را جانی دوباره می بخشيد و خستگی ما را از تن بدر کرد و ما به مسير خود به سوی ميدان آزادی(جلو هتل بابک) ادامه داديم در همان مسير تصوير بزرگی از شهيد مهدی باکری نصب شده بود که زير آن نوشته شده بود " شهيد مهدی باکری تبلور غيرت آذربايجان بود" آری او تبلور غيرت آذربايجان بود اگر او امروز زنده بود و صدای آه و ناله همذهبان خود را در قاراباغ می شنيد غيرت او اجازه نمی داد که دولت ايران با دولت اشفالگر ارمنستان روابط حسنه سياسی و اقتصادی برقرار کند و به کمک آوارگان قاراباغ می شتافت اما جای او را امروز نان به نرح روزها گرفته اند و فقط به فکر خود هستند بگذريم در مسير قالادره سی تا جلو هتل بابک پر از هويت طلبان آذربايجان و بسيجيان بود دسته دسته به بالا و پايين می رفتند و کنار جاده پر از آذربايجانيان هويت طلب بود و ماشينهای پليس و سپاه پشت سرهم بدون وقفه در حال رفت آمد بودند حدود 200 متر مانده به هتل بابک جلو مئشه قورد باسار که يک محوطه بازی بود پر از ماشين بود و هويت طلبان آذربايجان در حال نصب چادرهای خود بودند و بعضی ها هم برای ماشين خود جای پارک مناسبی می خواستند پيدا کنند جاهای خوب و مناسب را نيروهای سپاه در اختيار گرفته بودند و به محوطه هتل بابک هم کسی را راه نمی دانند امسال از برنامه های بی مزه اداره ارشاد هم خبری نبود معلوم بود که تير آنها به سنگ خورده است و از بلندگوهای بزرگ صدای دعا و اذان به گوش می رسيد و امسال سپاه می خواست قدرت خود را به رخ هويت طلبان آذربايجان بکشد آنهم به صورت عريان و با قدرت اسلحه و باتوم که می دانيم اين وسايل ديگر قدرت برندگی خود را در دنيای مدرن از دست داده اند و هر حکومتی که به اين وسايل تکيه کند و مردمش را سرکوب کند در دنيا به عنوان حکومت ديکتاتور شناخته می شود و عاقبت ديکتاتور ها هم معلوم است!
ايجاد جو رعب و وحشت
حوالی غروب سرهنگ های سياسی سپاه به نيروهای خشن ضد شورش موتور سوار که هر دو نفر به يک موتور شاسی بلند سوار شده بودند و مجهز به باتوم و اسپری اشک آور بودند دستور دادند که در جاده منتهی به هتل بابک ويراژ بدهند و جو پليسی و امنيتی ايجاد کنند و هويت طلبان و خانواده های را بترسانند و آنها هم در دو گروه 8 موتوری به صورت ممتد با نگاههای غضبناک با آن کلاه کاسکتهای ترسناک به صورت آرام حدود 500 متر را پشت سر هم می رفتند و دوباره بر می گشتند آنها فکر می کردند که با ايجاد جو پليسی امنيتی می توانند جلو هويت طلبان آذربايجان را بگيرند ولی جو پليسی بعد غروب توسط عده ای شير زن و شير مرد شکسته شد
آذربايجان سن سن منيم ...
بعد از غروب خورشيد در محوطه شرق هتل بابک يعنی جلو مئشه قورد باسار جائی که ماشينهای بسياری پارک شده يک مردی از تبار بابک به همراه عده ای هويت طلبان شروع به خواند سرود "آذربايجان سن سن منيم ..." کردند و در عرض 5 دقيقه هزاران نفر در آنجا جمع شدند و با او هم آواز شدند و جو پليسی و امنيتی را شکستند و موتورسواران ضد شورش به جای خود رفته و ديگر به طرف جاده نيامدند و فقط نيروهای امنيتی به صورت لباس شخصی به جمع هويت طلبان پيوستند و می خواستند که افراد راهبر را شناسائی کنند که هويت طلبان آذربايجان متفرق شدند و به چادرهای خود باز گشتند
اويناماغا گلمه ميشيک حاقيميزی ايستيريک
در حوالی ساعت 10 باز هويت طلبان آذربايجان در جای قبلی جمع شدند و شروع به خواندن سرود آذربايجان سن سن منيم کردند و شعارهای بسياری سر داند وقتی که يکی از نفوذيهای اطلاعات شروع کرد به گفتن شعار " آجليق اولسون اويناماق اولسون" هويت طلبان آذربايجان که سر به هزاران نفر می زد يک صدا گفتند " اويناماغا گلمه ميشيک حاقيميزی ايستيريک" و چندين بار اين شعار را تکرار کردند و نفوذيهای نيروهای امنيتی ساکت شدند و شعارهای که در آنجا سر داده شد بيشتر اينها بود
آتا بابکيم آتا بابکيم قويما ائليم ياتا بابکيک
ياشاسين آذربايجان ياشاسين تورک ائلری
توتولانلار آزاد اولسون امانی آزاد اولسون
تونولانلار آزاد اولسون ليسانی آزاد اولسون
آذربايجان قهرمانی چهرگانلی چهرگانلی(در چندين نوبت)
و بعد از سر دادن اين شعارها هويت طلبان کم کم پراکنده شدند و در محل استقرار خود موقعی که ماشين های پليس از جاده عبور می کردند صدای تورک گرگ در می آوردند و نيروهای سپاهی را می ترساندند
نيروهای امنيتی و سپاهی بيکار ننشتند
بعد از ساعت 12 شب وقتی که سر و صدا خوابيد و اکثر هويت طلبان بعد از روشن کردن آتش و خواندن سرود های ملی می خواستند بخوابند نيروهای امنيتی که تفريبا 10 الی 15 نفر بودند و در دستان خود چماقهای يک و نيم متری داشتند از جاها و چادرهائی که صدای آواز می آمد به سراغ آنها می رفتند و چادر های آنها را تفتيش می کردند و آنها را می ترساندند و حتی آنها را بازرسی بدنی می کردند و اگر پيراهنی که بر روی آن تصوير بابک بود از آنها می گرفتند و از آنها کارت شناسائی درخواست می کردند آنها همديگر را "حاجی" صدا می کردند و با لهجه های مختلف ترکی صحبت می کردند معلوم بود که اکثر نيروهای امنيتی آذربايجان به قالای بابک آمده اند در کنار چادر ما کاپشن يکی از هويت طلبان را بلند کردند وقتی ديدند که نام آذربايجان به لاتين روی پيراهن آن فرد نوشته شده و عکس بابک بر روی آن است به او گفتند اين پيراهن را از آذربايجان شمالی برای شما فرستاده اند؟ و او هم گفت که بابک سمبل آذربايجان است و آنها او را مسخره کردند و گفتند که سومبول آذربايجان "مهدی باکری" است، و کارت پايان خدمت ايشان را گرفتند و با خود بردند درد آور آنجا بود که آنها تلفظ صحيح سمبل را نمی دانستد
رژه نيروهای بسيجی از جلو هويت طلبان و يورش آنها به قالا
روز جمعه حدودا ساعت 7 صبح نيروهای بسيجی پشت سرهم با خواندن نوحه از جلو هويت طلبان رژه رفته و به سوی قالا رهسيار شدند و می خواستند همگی در جاهای تعيين شده مستقر شوند و مامويت های محوله را به نحو احسن به انجام برسانند
ساعت 8 قوردلار يوروشو شروع شد
آنها برای تفريح و گردش نيامده بودند، آمده بودند که اعتراض خود را به سياستهای ضد آذربايجانی دولت نشان دهند و حقوق قانونی خود را به صورت مدنی درخواست کنند و به گوش جهانيان برسانند، اگر برای تفريح می خواستند بيايند در روزی ديگر می آمدند تا متحمل اين همه تحقير نشوند ملت آذربايجان در روز 19 تيرماه 83 مدنی ترين اعتراض خود را به نمايش گذاشتند و مثل سيل خروشان به حرکت درآمدند و رهسپار قالا شدند جلو هتل را نيروهای پليس گرفته بودند و همه بايد کمی دورتر از هتل به سوی مين پله راهی می شديم احساسی که در آن لحظه داشتم نمی توانم بيان کنم انسان از ديدن اين همه جمعيت می خواست بال در آورد و پرواز کند چشمها همه آذربايجان می گفتند در پائين بله های به علت وجود نيروهای امنيتی زياد کسی نمی خواست خود را با آنها در گير کند فقط در دلشان زمزمه می کردند و با نگاههای خود به همديگر می فهامندند که چه می گويند از اولين پله که شروع می کردی صدها دوربين عکاسی و فيلم برداری به سويت زوم می شدند و از همه نه يکبار بلکه صدها بار فيلم برداری و عکس برداری می شد، نيروهای بسيجی به فاصله چند پله از همديگر به حالت ديواری ايستاده بودند و نظارگر يورش هويت طلبان بودند اکثر بسيجيان کم سن و نوجوان بودند و هويت طلبان به آنها خسته نباشيد می گفتند و رد می شدند حتی در چندين جا هويت طلبان به آنها لاله های سرخ هديه کردند و آنها هم تشکر کردند فقط تعدادی از سرهنگهای سپاه با حالتی اخمو و غضبناک به هويت طلبان برخورد می کردند چرا که حرکت ملی آذربايجان منافع بعضی از آنها را به خطر انداخته است بعد از عبور از مين پله در تپه دوم هويت طلبان اجتماع کردند و شروع به خواندن سرود آذربايجان سن سن منيم کردند و همه باهم اين سرود جانفزا و روحبخش را با هم خواندند و بعد چند شعار مثل "يا آزادليق يا اولوم" " ائرمنی محکوم اولسون قاراباغ آزاد اولسون" "قاراباغدان قان آخير گونئی اوزاقدان باخير" "يا قاراباغ يا اولوم باشقا يولو يوخ آرتيق" و باز به مسير خود ادامه دادند و امسال به علت تعضيقات زياد فعالين حرکت ملی آذربايجان نتوانسته بودند مثل سالهای قبل پلاکارد و هد بند با خود بياورند فقط از دستان خود استفاده می کردند وقتی به سياهيان برخورد می کردند و چهره غضبناک آنها را می ديدند بوزقورد به آنها نشان می دادند و صدای تورک گرگ در می آوردند و سپاهيان را بيشتر عصبانی می کردند سپاهيان در چند جا اتراق کرده بودند و نظارگر فعالين حرکت ملی آذربايجان بودند . هويت طلبان درحالی که به سوی تنگه در حال حرکت بودند سرود" سلام تورکون بايراغينا" را با هم چند بار خواندند و تحرکی دوباره به عاشقان بابک دادند عاشقان بابک در چندين جا برای اينکه پيران و کودکان زياد اذيت نشوند نشستند و خستگی در کردند و دوباره به راه خود ادامه داند و باز شعارها شروع شد "آذربايجان قهرمانی چهرگانلی چهرگانلی" "توتولانلار آزاد اولسون امانی آزاد اولسون" "توتولانلار آزاد اولسون ليسانی آزاد اولسون" "منيم ديليم اولن دئيل باشقا ديله دونن دئيل" در راه حرکت تعدادی از زنجانی ها شعار دادند "ياشاسين آذربايجان" همه با هم شعار دادند "ياشاسپن زنجان ياشاسين تورک ائلری"
دو قوشون در مقابل هم
سپاهيان از قبل ساتقين ييخان گديکی(تنگه به زمين زننده خودفروخته) را اشغال کرده بودند و کسی را به سوی قالا راه نمی دادند و در آنجا قوشون آزادی بابک در مقابل اردوی ضد آذربايجانی و ضد آزادی سپاه قرار گرفتند و ساعتها دو قوشون چشم در چشم هم دوختند و به قدرت نمائی پرداختند آنها با تکيه بر باتوم و گاز اشک آور و هويت طلبان با تکيه بر گفتگو به جنگ هم می رفتند به نسبت جمعيت هر لحظه افزوده می شد و فشار بر دشمن بيشتر می شد آنها را يارای مقابله با منطق نبود و بايد به باتوم متوسل می شدند تا جمعيت را پراکنده سازند و اين کار را هم کردند در ساعت 10 اولين يورش را به سوی ملت آذربايجان آوردند و چندين نفر در اين يورش ددمنشانه آنها زير پای همديگر زخمی شدند و چندين نفر هم از دست آنها باتوم خورد و در اين اثنا دختری 8 و 9 ساله مثل يک اصلان شروع به شعار دادن کرد"آذربايجان اوياخدی اوز ديلينه داياخدی" و همه ملت به وجد آمدند و به سوی او رفتند و او چنيدن شعار ديگر هم سر داد و ملت جواب دادند و همه از ايشان فيلم و عکس تهيه کردند، هويت طلبان در آنجا جمع شدند دو پلاکارد را در دست گرفتند و با هم آذربايجان سن سن منيم را خواندند بر روی دو پلاگارد اين جملات توشته شده بود"تورکون ديلی اولن دئيل باشقا ديله دونن دئيل" "اوز قهرمانلارين اونودان ميلت يابانجييا قول اولار" و چندين نفر از فدائيان حرکت ملی آذربايجان به سان بوز قورد بر بالای سنگی قرار گرفتند و به ايراد سخنرانی پرداختند و شعر در وصف و عشق وطن خواندند، يکی از آنها با اين جملات شروع کرد"دونيادا هيج زاديم يوخدور فقط بير قوری جانيم واردير کی اونودا آذربايجانا قوربان دئميشم" و همه برای او کف زدند و از بالای سنگی که حالا تريبون هويت طلبان شده بود پايين آمد و چند نفر ديگر هم خواستار آزادی دستگير شدگان شدند و باز يورش دوم اردوی ضد آذربايجانی شروع شد و باز جند نفر زخم جزئی برداشتند حمله کنندگان نيروهای سپاه و اطلاعات بودند و نيروهای بسيجی فقط نظاره می کردند و بعد از يورش دوم فعالان حرکت ملی آذربايجان شروع کردند به پايين آمدن.
منده تورکم سنده تورک اويان اويان بئقئيرت
موقع پايين آمدن يکی از هويت طلبان بايراغ گونئی آذربايجان را از زير پيراهن خود در آورد و در هوا شروع به چرخاندن کرد که فورا از طرف يک سرهنگ پليس دستگير شد و همه هويت طلبان يک صدا به او گفتند " منده تورکم سنده تورک اويان، اويان بئقئيرت" و نفر دستگير شده را از دست ايشان خلاص کردند و همچنين موقعی که به يک گردان سپاهيان برخورد کردند که آنها به فارسی نوحه می خواندند باز اين شعار را تکرار کردند
هو هو هو
هويت طلبان در چندين جا نيروهای سپاه و پليس را هو کردند
سرود آذربايجانی از بلندگوی سپاه
موقعی که هويت طلبان از مين پله پايين می آمدند سپاهيان از بلندگوهای خود سرودهای زرمی آذربايجانی پخش می کرد
هتل بابک در اشغال نيروهای امنيتی
نيروهای ارشد اطلاعاتی هتل بابک را در اختيار خود گرفته بودند و از آنجا اوضاع را کنترل می کردند ماشينهائی که دارا شپشه های دودی بودند در محوطه هتل بابک زياد ديده می شد. و ماشينهای پاترول و ميتسوبيشی نيروی انتظامی با نام شهر های متخلف آذربايجان در آنجا خود نمائی می کردند
گاموحچيلار
در اکثر مواقع جو پليسی و امنيتی را طرفداران گاموح می شکستند و مردم را به ديره نيش و مبارزه دعوت می کردند واقعا جسارت و شجاعت طرفداران گاموح در آن روز مثال زدنی بود
اسپری اشک آور در دستان سپاهی ها
در ساعت 12 وقتی که هويت طلبان از مين پله پايين آمدند در جاده شرق هتل بابک يک ماشين سياه با چند سرنشين يک اسپری اشک آور را به صورت ممتد به طرف مردم گرفته بود و حرکت می کرد و به چندين نفر آسيب جزئی رسيد
جای خالی مهندس امانی و ليسانی
پارسال آقای عباس لسانی از خود چنان شجاعتی در رهبری فعالان در قلعه داشت که می شد امسال جای خالی او را به عينه مشاهده کرد و همچنين جای سخنرانی های آتشين مهندس امانی هم خالی بود ای کاش آنجا بودند و ملت آذربايجان سخنان پر سوز و گداز او را می شنيدند
سانسور شعار های قالا در بعضی سايتها
امسال از نظر خبری فعالان حرکت ملی آذربايجان يک رکوردی بجا گذاشتند که شايد در سالهای آينده تکرار نشود، اما حوادث بسياری را به خاطر موضع گيريهای خاص خود سانسور کردند که واقعا جای تاسف داشت. ما واقعيتهای قالا را بايد منعکس می کرديم نيازی! به اعمال سليقه نبود وقتی که همه شعار " آذربايجان قهرمانی چهرگانلی چهرگانلی" و همچنين"توتولانلار آزاد اولسون امانی آزاد اولسون" در چندين جا و در چندين نوبت سرداده می شود و بعضی ها آن را سانسور می کنند و حرکت ملی آذربايجان را هر طور که دلشان می خواهد دسته بندی می کنند واقعا جای تاسف دارد مثلا "جبهه عقلانی" و "جبهه شعارگرا" يا "طيف عقلانی" "غير عقلانی" اين نوع دسته بندی های من درآوردی و کشکی نمی تواند خللی در اراده ملت آذربايجان برای رسيدن به خواسته های قانونی خويش وارد آورد.
بسياری نه طرفدار ايکس هستند نه طرفدار ايگرق، به عنوان شهروند آذربايجانی طرفدار منافع ملت آذربايجان و آذربايجان هستند و هر گروهی که حقوق ملت آذربايجان را قربانی منافع گروهی خود نکند حمايت خواهند کرد.
و در آخر اميد است که همه دوستانی که در قالا حضور داشتند زوايای پنهان اين حماسه عظيم را برای ملت آذربايجان روشن کنند و همه بدانند که امسال در قالا چه گذشت. همه شروع کنند خاطرات خود را از اين واقع به ياد ماندنی و تاريخی بنويسند و منتشر کنند حتی می توان مسابقه خاطره نويسی و سفرنامه نويسی برای آن ترتيب داد.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home