Dilimiz Azad Olsun!- آزادی زبان ترکی- دیلیمیز آزاد اولسون

Sunday, May 27, 2007

ریویزیونیستها و اقلیت معترض در حرکت ملی

بعد ازسفر دکتر چهرگاني به خارج از کشور و ماندگار شدن ایشان در
ینگه دونیا نیروهای بسیاری بنابه عللی از اطراف دکتر چهرگانی پراکنده
شدند که بسیاری از آنها در سالهای مبارزه ایشان در داخل در کنار ا
یشان به عنوان یاران وفادار شناخته می شدند. کنار رفتن این نیروها از ا
طراف ایشان و فاصله گیری آنها با افکار و اندیشه های دکتر چهرگانی
هر چند برای مدت کوتاهی حمایت از دکتر چهرگانی را به رکود برد ولی
بعد از مدتی با رویش نیروهای جدید بر محور افکار وایده های ایشان با ل
حاظ “منافع ملی آذربایجان” روح تازه ای به تشکیلات تحت رهبری ا
یشان دمیده شد و “گاموح” دوباره توانست کما فی سابق به عنوان ن
یروی بالنده در جامعه آذربایجان و افکار عمومی آذربایجان به خصوص در
داخل حضور خاص داشته باشد. در این مطلب تلاش خواهد شد علل به
وجود آمدن “اقلیت معترض” و “تجدید نظر طلب” در حرکت ملی آذ
ربایجان که بعد از رفتن دکتر چهرگانی به خارج، بیشتر در جامعه نمود
دارند مورد بر رسی قرار گیرد.







رویای رهبر آسمانی (بی نقص)

عدم وجود تشکیلات سیاسی حرفه ای، نبود آموزشهای سیاسی و
کادرهای حرفه ای در حرکت ملی آذربایجان در دهه هفتاد شمسی
موجب بوجود آمدن رهبری کاریزماتیک با نام دکتر چهرگانی در حرکت
ملی آذربایجان شد که بسیاری از افرادی که امروزه از ایشان انتقاد می
کنند و مخالف رفتارهای غیر دموکراتیک ایشان (به زعم خودشان)
هستند در آن زمان دکتر چهرگانی را “هدیه الهی” برای آذربایجان می
دانستند و حتی کسانی را که هم شاید اگر انتقادی از گفته ها و
رفتارهای ایشان داشت از ترس این افراد جرات بیان این انتقادات را از ت
رس “فداییان چهرگانی” که امروزه به مخالفان سر سخت ایشان تبدیل
شده اند نداشتند.

اینگونه بود که دکتر چهرگانی در فضای استبداد سیاسی آنزمان در ایران
و همچنین در درون حرکت ملی آذربایجان که آزادی انتقاد و حق انتقاد از
رهبری که عاشقان و سینه چاکان بسیاری داشت (مجاز نبود) متولد
شد و افکار عمومی فعالان ملی آذربایجان را با خود همراه نمود و آوازه
دکتر چهرگانی از مرزهای آذربایجان جنوبی فراتر رفت و در جمهوری آ
ذربایجان حامیان بسیاری پیدا کرد.

شجاعت و جسارت ایشان در بیان مسائلی که بسیاری جرات بیان آنها
را نداشتند و شکستن جو اختناق و استبداد که بر فضای سیاسی و
فرهنگی آذربایجان مستولی شده بود طرفداران دکتر چهرگانی را دو
چندان کرد همچنین حمایتهای حقوق بشری آذربایجانیهای خارج از
کشور از ایشان و رساندن صدای ایشان به سازمانهای حقوق بشری
موجب حمایتها ملی و بین المللی از ایشان را فراهم کردند.

زمینه های این چنینی باعث شد که یک شخصی که دارای تجربه
تشکیلاتی نبود و آموزشهای خاص سیاسی ندیده بود به رهبری حرکت
ملی آذربایجان در آن زمان تکیه کند و اگر هم رفتارهای غیر دموکراتیک از
خود نشان می داد کسی را یارای انتقاد نبود چرا که اکثر فعالان حرکت
ملی آذربایجان در آنزمان ایشان را رهبری “آسمانی” و بی نقص قلمداد
می کردند و همه فکر می کردند که قهرمان قصه های مادر بزرگ خود را
پیدا کرده اند و ایشان قهرمان رویاهای آنها شد. قهرمانی که آنها آروز می
کردند پیدا شده بود و می تواسنت حقوق پایمال شده آنها را از ظالمان
بگیرد.

تصمیم برای یک ملت


با این زمینه فکری، نظری و حمایتی که در داخل از دکتر جهرگانی صورت
گرفت همچنین جسارت ایشان و هزینه هائی که در راه آذربایجان داد
ایشان را به رهبر بلامنازع حرکت ملی آذربایجان تبدیل کرد. نیروئی که
به ایشان از طریق فعالان حرکت ملی تزریق شده بود ایشان را هر روز پر
قدرت می کرد قدرت کلام ایشان و تن صدای ایشان و چهره کاریزماتیک
ایشان هم به کمک او آمده بود تا ایشان خود را در سلسله مراتبی
احساس کند که می تواند با تنی چند از یاران خود برای یک ملت تصمیم
بگیرد و به کسی هم پاسخگو نباشد و هیچ انتقادی را بر نتابد. این
قدرت غیر دموکراتیک را فعالان نا آشنا به مسائل سیاسی به ایشان
داده بودند تا برای همه از طرف همه تصمیم بگیرد این اشتباه بزرگ
فعالان حرکت ملی آذربایجان بود. در این مورد می توان به مساله
“بایراق” اشاره کرد.

اشتباه استراتژیک فعالان حرکت ملی در داخل

بعد از آنکه دکتر چهرگانی تایید اکثر فعالان حرکت ملی آذربایجان را در
داخل کسب کرد و با حمایتهای بی دریغ آنها به قدرتی غیر قابل کنترل
تبدیل شد و پا از مرزهای آذربایجان جنوبی بیرون گذاشت و به عنوان
رهبر آذربایجان جنوبی در بسیاری از کشورها مورد پذیرش رسمی قرار
گرفت و الحق که در آن زمان این عنوان بجا و درست بود چرا که حمایت
اکثر فعالان حرکت ملی را در پشت خود داشت.

رهبر آذربایجان جنوبی هم از یادگارهای آن زمان می باشد. این طور شد
که فعالان حرکت ملی آذربایجان یک اشتباه استراتژیک کردند و قدرتی را
که هیچ گونه کنترلی به آن نداشتند به یک نفر که با مسائل سیاست
بین الملل و با بازیگران سیاسی منطقه آشنا نبود واگذار کردند و ایشان
هم با ذهنیتی که از داخل با خود برده بود خود را نماینده همه
آذربایجانیها نامید و با دوستان اندک خود برای یک ملت تصمیم گرفت و
بایراق (پرچم) درست کرد. این قدرت غیر دموکراتیک و غیر قابل کنترل
کار خود را کرد و در این مورد نمی توان از گناه فعالان حرکت ملی
گذشت.

اقلیتی پی به اشتباه برد

تعدادی از نیروهای جوان و طرفداران سابق دکتر چهرگانی بعد از رفتن
دکتر چهرگانی به خارج پی به اشتباه خود در دادن این قدرت غیر
دموکراتیک و غیر پاسخگو به یک فردی که کنترلی بر اعمال و رفتار
ایشان نداشتند بردند و از سال 1382 بعد از ایجاد بایراق شروع به انتقاد
آرام از دکتر چهرگانی کردند و یواش یواش انتقادهای خود را تیزتر کردند و
بعد از مصاحبه دکتر جهرگانی با تلویزیون آپادانا مرز توهین و تنقید
شکسته شد و دو گروه (طرفداران [1] گاموح و اقلیت معترض) اخلاقیات
را هم زیر پا نهادند و به تخریب یکدیگر پرداختند و فضای حرکت ملی
آذربایجان را مسموم کردند و بسیاری از تازه جذب شده ها را هم نا امید
کردند.

به این صورت بود که “اقلیت معترض” در حرکت ملی آذربایجان به صورت
آشکار متولد شد افراد این “اقلیت معترض” بیشتر از فعالان ارومیه، تنی
چند از خوی و مرند بودند.

اقلیت معترض منسجم می شود

اقلیت معترض در داخل و خارج بعد از اینکه هوشیار شدند شروع به
منسجم شدن کردند و مساله انتقاد و پاسخگو بودن را مطرح کردند و به
رفتارهای طرفداران “گاموح” تاختند. بایراقی که دکتر چهرگانی ایجاد
کرده بود رد کردند و در این مساله رویاروی “گاموح” ایستادند. بحثهای
بسیاری را باعث شدند که در نوع خود بی نظیر بود انسجام این گروه بعد
بوجود آمدن کانال”گوناز” بیشتر شد چرا که یک تریبون سراسری برای
مطرح کردن انتقادهای خود پیدا کرده بودند و شروع به ایجاد تشکیلات و
گروهای کاری کردند.

“گاموح” وزنه ای سنگین

“گاموح” هر چند در خارج از کشور دارای کادرهای حرفه ای سیاسی نیست ولی در داخل به وزنه ای غیر قابل حذف تبدیل شده است. آنها که رویای حذف “گاموح” را دارند سخت در اشتباه هستند. چرا که اکثر فعالان جوان در داخل طرفدار چهرگانی هستند و باید با این حزب و افراد آن به تعامل و ایجاد رابطه پرداخت تا به اصول بازی دموکراتیک رو بیاورند. و الا تخریب و پرخاشگری راه حل مسئله نسیت.

نتیجه گیری

با بررسی یک دهه عمل و عکس العملهای فعالان حرکت ملی آذربایجان می توان به این مساله اذعان کرد که فعالان نا آشنا به مسائل سیاسی در به اینجا رساندن دکتر چهرگانی نقش اصلی بازی کرده اند و بعد از اینکه قدرت کنترل رفتارهای دکتر چهرگانی را در خود ندیدند شروع به انتقاد و تخریب ایشان کردند به جای اینکه به اشتباهات خود اعتراف کنند و مسئولیت خود را در این مورد به گردن بگیرند و به ملت خود بگویند که چگونه قدرتی غیر دموکراتیک را به فردی داده اند که به هیچ کس پاسخگو نیست و از طرف یک ملت صحبت می کند و برای یک ملت تصمیم می گیرد. این قدرت را فعالان حرکت ملی به ایشان داده بودند و باید مسئولیت اشتباه خود را بپذیرند و از خود انتقاد کنند.

پیشنهادات

1. مسئله “بایراق” باید به صورت دموکراتیک حل شود. اصرار از طرف “گاموح” بی فایده است٫ باید به بازی دموکراتیک روی بیاورند و انتخاب “بایراق” را به ملت و نمایندگان واقعی ملت بسپارند و تا آنزمان “بایراق” خود را فقط “بایراق پیشنهادی” ارائه کنند. “گاموح” باید به خود اعتماد داشته باشد که طرفداران زیادی دارد و می تواند در یک بازی دموکراتیک برنده همه بازیها شود. حتی اگر این “بایراق” خود را به رفراندوم بگذارد به احتمال زیاد از طرف ملت پذیرفته خواهد شد پس نیازی به بحث در این مورد نیست بگذارند جواب منتقدین را ملت با رای خود بدهند.

2. فعالان تلاش کنند فضا را به سوی دموکراتیک شدن، پلورالیزم و پاسخگو بودن رهبران احزاب و افراد هدایت کنند. حذف افراد و گروهای کمکی به “منافع ملی” نیست. بعضی ها می گویند طرفدران “گاموح” اصرار و عناد دارند در حالی که “اقلیت معترض” هم عناد می ورزند. با یکی از اینها من در مورد “بایراق” بحث می کردم به ایشان گفتم اگر “گاموح” این “بایراق” خود را به رفراندوم بگذارد و در یک انتخابات سالم ملت “بایراق پیشنهادی” آنها را انتخاب کند شما قبول می کنید؟ گفت من آن زمان از آذربایجان جنوبی می روم پس می بینیم که فضا از طرف”اقلیت معترض” هم به سوی غیر دموکراتیک شدن میرود. گفتمان (سویلم) دموکراتیک باید پا بگیرد و همه به انتخاب ملت احترام بگذاریم.

3. همه گروهای و افراد مسئول به اشتباهات خود اعتراف کنند از جمله”گاموح” و دیگران باید به اشتباهات خودشان که موجب ضربه خوردن “منافع ملی” شده است اعتراف کنند و از ملت معذرت خواهی کنند. این بزرگی و دموکراتیک بودن آنها را می رساند از جمله خود دکتر چهرگانی اگر عملی یا حرفی زده که مغایر با “منافع ملی” بوده است اعتراف کند و از ملت عذر خواهی کند. اعتراف یه اشتباهات و معذرت خواهی باید به یک رویه در حرکت ملی تبدیل شود

شیسم فارس* رودروی ملت تورک آذربایجان

یاشاسین آذربایجان
فاشیسم فارس* رودروی ملت تورک آذربایجان - ائلخان تورک اوغلو
جومه آخشامی , 13ی مهر 1385
به نام و نانی برسند در یکی از صفحات روزنامه های پان فارسیست(روزنامه ایران) زندگی نامه پر از خیانت آنها را چاپ کنند.
اسماعیل رفیعیان از مرند، منوچهر مرتضوي از تبریز، پارسا و محمد امین ریاحی از خوی، حسن انوری از خلخال، بهمن سرکاراتی از قاراداغ…. که اکثرا دارای دکترای افتخاری ادبیات فارسی هستند برای به استعمارکشیدن تورکها از طرف فارسها آموزشهای لازم را دیده اند پای در راه نوکری پان فارسیسم گذاشته اند علاوه بر نوکری فکری و قلمی خود، می خواهند تورکها را هم با خود همراه کنند و برای آنها هویت قلابی بتراشند این است دردهای تورکها که مزدورانی از میان خودشان به خدمت فاشیسم فارس در آمده اند و چوب پان فارسیسم را آنها بر سر بهترین فرزندان آنا وطن می کوبند و صداهای آزادی خواهانه را می خواهند خفه کنند. اسماعیل رفیعیان یکی از افتخارات خود را مبارزه با حکومت ملی آذربایجان می داند و منوچهر مرتضوی زبان تورکی آذربایجان را از روی عناد و دشمنی فارسی می داند.
چه باید کرد با این نوکرهای کوتوله استعمار و استثمار در آذربایجان که ما را می خواهند به
به مسلخ می برند بدون هیچ بهانه ای به شکنجه گاه می برند بدون اینکه اتهامی متوجه ات باشد چرا که تو عاشقی، تو عاشق آزادی وطنت، ملتت،زبانت هستی.
فاشیسم بی رحم است چون سرمای زمستان می تازد و گرمی و روشنی را می خواهد از بین ببرد. فاشیسم فارسی از همه بیرحمتر است چرا که مردمانی از جنس خودت برای شکنجه استخدام می کنند و بازجویانی از همزبانانت برای بازجوئی می فرستند، توهینهای آنها به زبان ماست اما برای نوشتن جواب سوالها باید فارسی بنویسی آنهم به زور باید فارسی بنویسی.
برای استثمار و استعمار ما از ترکهای کم ظرفیت و ناآگاه استفاده می کنند و آنها را وا می دارند که مردم خود را به نوکری و استثمار شدن سوق دهند آنها هم برای خوش خدمتی و برای چند قران به استخدام آنها در می آیند و زبان، تاریخ، فرهنگ خود را انکار می کنند تا به نام و نانی برسند در یکی از صفحات روزنامه های پان فارسیست(روزنامه ایران) زندگی نامه پر از خیانت آنها را چاپ کنند.
اسماعیل رفیعیان از مرند، منوچهر مرتضوي از تبریز، پارسا و محمد امین ریاحی از خوی، حسن انوری از خلخال، بهمن سرکاراتی از قاراداغ…. که اکثرا دارای دکترای افتخاری ادبیات فارسی هستند برای به استعمارکشیدن تورکها از طرف فارسها آموزشهای لازم را دیده اند پای در راه نوکری پان فارسیسم گذاشته اند علاوه بر نوکری فکری و قلمی خود، می خواهند تورکها را هم با خود همراه کنند و برای آنها هویت قلابی بتراشند این است دردهای تورکها که مزدورانی از میان خودشان به خدمت فاشیسم فارس در آمده اند و چوب پان فارسیسم را آنها بر سر بهترین فرزندان آنا وطن می کوبند و صداهای آزادی خواهانه را می خواهند خفه کنند. اسماعیل رفیعیان یکی از افتخارات خود را مبارزه با حکومت ملی آذربایجان می داند و منوچهر مرتضوی زبان تورکی آذربایجان را از روی عناد و دشمنی فارسی می داند.
چه باید کرد با این نوکرهای کوتوله استعمار و استثمار در آذربایجان که ما را می خواهند به نوکری فاشیسم فارس در بیاورند در حالی که بهترین فرزندان آذربایجان در زندانهای شکنجه گران تحت شدیدترین شکنجه ها و بازجوئی های نامربوط هستند اینها به صورت آزادانه در آذربایجان برای بی هویت کردن ما تئوری می دهند اینها مگر وجدان و شرف ندارند که اینگونه بر ملت خود از پشت خنجر می زنند؟ مگر سرطانی شدن مردمان مشکین شهر و اردبیل را نمی بینند که حکومت فارسگرای طهران چه بر سر مردمان ما می آورند آبهای منطقه را برای رسیدن به آمال وآرزوهای پلید خود آلوده به رادیو اکتیو کرده اند روزی چند نفر مریض می شوند و فردای آذربایجان پر از انسانهای ناقص الخلقه خواهد شد آیا مزد از خود گذشتگی(هزاران نفر از بهترین فرزندان تورک برای حفظ ایران و فارسها با عراق جنگیدند و شهید شدند) برای ایران و فارسها این است؟ معادن ما را می برند نیروی کاری ما را کوچ می دهند به فارسستان و آنهائی هم که مانده اند باید سرطان بگیرند و به مرگ تدریجی بمیرند. مگر نمی بینند که محیط زیست مراغه را به خاطر آرزوهای پست خود به جهنم تبدیل کرده اند و آنهائی را که اعتراض کرده اند به شکنجه گاه می برند.
گناه تورکهای آذربایجان چیست که اینگونه از بین می برند؟ این یک نسل کشی است اینها همه جنایت بر علیه بشریت هستند. مگر گناه یاشار حکاک پور(از مراغه)، ریحانه پورغنی(از سلماس)،داود عظیم زاده(از مراغه)،جواد عباسی(از چالدران)، هدایت ذاکر(از تبریز)، عباس نیکروان(از سلماس)چیست؟ که اینگونه با آنها رفتار می شود اگر جرمی مرتکب شده اند باید به صورت علنی و در یک محکمه به صورت عادلانه محاکمه شوند نه اینکه ربوده بشوند این کار ماموران اطلاعاتی و امنیتی آدم ربائی است. اگر چه دندانهای اینها کند شده است دیگر تیغشان مثل سابق نمی برد ولی باز مثل یک دیو دیوانه بر فرزندان آذربایجان هجوم می برند و آنها را میخواهند بترسانند زهی خیال باطل! بدانید که آنها که زنجیر اسارت و بندگی را پاره کرده اند محال است دباره این زنجیر استعمار را بگذارند بر دست و پای آنها بسته شود ما زنجیرهای اسارت فاشیسم فارس را پاره کرده ایم ما طلسم پان فارسیسم را شکسته ایم ما جادوی جادوگران و خناسان را نقش بر آب کرده ایم دیگر اسارت و استثمار را با هر عنوان و نامی، حتی با نام ایران نمی خواهیم، بگذار این ایران ویران شود وقتی که زنجیری است بر آزادی من و امثال من بگذار تجزیه شود بگذار ویران شود این زندان ملتها، بگذار! ویران شود این زندان و این جغرافیای ظلم و بی عدالتی، بگذار! ویران شود این شکنجه گاه، جائی که حقوق اولیه و ابتدائی انسانها پایمال می شود و هویت و تاریخ آنها انکار می شوند و به صورت آگاهانه و سیستماتیک می خواهند تمامی هستی انسانها را از بین ببرند. بگذار! بی خانمان شوند زندانبانان این زندان و مدافعان و حامیان این زندان. وقتی که آنها حتی به جان انسانها هم رحم نمی کنند به براردان ما به خواهران ما در اردبیل، مشکین شهر، مراغه** رحم نمی کنند و زندگی آنها را با مواد سمی و رادویو اکتیو به خطر می اندازند دیگر هم وطنی و هم مذهبی معنی ندارد با اینها باید جنگید و این اسارتگاه(ایران) را باید ویران کرد تا آزاد شد.
تاریکی رفتنی است و سحر نزدیک است تاریکترین موقع شب نزدیکی صبح است. در نزدیکیهای صبح هوا چنان تاریک می شود که همه فکر می کنند شب ادامه خواهد داشت ولی در مدت کوتاهی خورشید طلوع می کند و تاریکی را می شکافد و نور می پراکند. دیو غدار هم موقعی که مرگش نزدیک می شود در آخرین لحظات زندگی زور بیشتری در بازوانش جمع می شود به این و آنور چنگ می اندازد و آخرین تلاشهای خود را برای رهائی از مرگ بکار می برد ولی مرگ امانش نمی دهد دیو استبداد و استمعار پان فارسیسم در حال سپری کردن آخرین لحظات زندگی خود است حمله ببریم و امانش ندهیم
آنها که از ترس مرگ اسارت را پذیرفته اند باید گفت این اسارت و این ننگ هیچ وقت پاک شدنی نیست و مرگ با شرافت هزار بهتر است از این اسارت و بندگی. آنها که می گویند اگر مستقل شویم نفت برای زندگی نداریم باید گفت نفت مغان پس چیست؟ معدن مس سونگون اهر*** پس چست؟ بیشتر از نفت خلیج(ایران، کویت، عربستان) قیمت دلاری مس سونگون است علاوه بر آن معدن طلای آقدره در تکاب پس چست؟ که استخراج آن را به مدت 20 سال به انگلیسی ها واگذار کرده اند و بقیه معادن طلا و مس و سیمان ما را هم می برند. سیمان صوفیان به کجا صادر می شود به کجا برده می شود که سیمان در آذربایجان از دیگر نقاط کشور گران است به فارسستان به کرمان، یزد، اصفهان می برند. تمامی معادن ما را می برند و فرزندان ما را هم به اسارت گرفته اند و زبان ما را هم از بین برده اند. این جنایتکاران تاریخ چه جوابی در فردای آزادی دارند؟ و حامیان آنها در آذربایجان(نهضت آزادی، ملی-مذهبی ها، مشارکتی های پان فارس…) چه جوابی به این همه جنایت و خیانت دارند؟
ما به حامیان استعماگران در آذربایجان هشدار می دهیم که فریب این دغل بازان فارس را نخورند و به آغوش ملت تورک برگردند از پاسدار، اطلاعاتی، بسیجی، کارمند، کارگر همه و همه که تورک هستند بیایید به آغوش آنا وطن، چرا که فارسها بعد از رسیدن به منافع خود شما را هم از بین خواهند برد برای آزادی وطن خود به ما بپیوندید ملت تورک آذربایجان شما را اگر خیانتی مرتکب نشده باشید خواهند بخشید و اگر مرتکب خیانتی هم شده اید برگردید و اعتراف کنید باز شما را ملت آذربایجان خواهند بخشید ما شما ها را دشمن خود نمی دانیم دشمن ما فاشیسم فارس است که شما را هم برای به اسارت در آوردن ما استخدام کرده است. جشن آزادی نزدیک است راهتان را عوض کنید و به ملت خود بپیوندید تا شرمسار تاریخ و ملت خود نباشید.
———–
*در اینجا منظور از فاشیسم فارس ملت فارس نیست باستانگرایان و نژادپرستان هستند که تاریخ ایران را به صورت ایدولوژیک در خدمت منافع خود قرار داده اند و ملتهای غیر فارس را به استعمار در آورده اند و زبان، تاریخ و موجودیت مادی و معنوی آنها به خطر انداخته اند.
**در خبرها آمده است که حکومت فارسگرای طهران برای رسیدن به مقاصد اتمی خود در دامنه های کوه ساوالان(سبلان) به اکتسافات اورانیوم دست زده است و بدون اینکه بهداشت اتمی را رعایت کند آبهای منطقه را به رادیو اکتیو آلوده کرده است و بسیاری از مردم منطقه به سرطان روده و معده مبتلا شده اند.
*** معدن مس سونگون اهر یکی از بزرگترین معادن مس خاورمیانه می باشد که از نظر ارزش دلاری با نفت سه کشور ایران، عربستان و کویت برابری میکند.

چه کسانی دگر ملت ستیزی می کنند؟

چه کسانی دگر ملت ستیزی می کنند؟ - ائلخان تورک اوغلو
باي بک آذربايجان آننا, 2ی قورا پیشیرن , 11006 اینجی ایل, چولا 11:36 مقاله
یکی از این مطالب که اشاره به مطلب اینجانب با عنوان”سخنی با فعالان کورد- آذربایجان حرف آخر می زند” داشته است لازم دیدم به بعضی از نقطه نظرات آقای دکتر کامران امین آوه نظر اجمالی داشته باشیم. ایشان در مطلبی با عنوان”ملی گرائی یا دگر ملت ستیزی؟” با آذری خواندن ملت آذربایجان آشکار در دام تئوریسین های پان ایرانیست گرفتار شده است و با استفاده از ادبیات آنها به فعالان تورک درس مدارا و دگر ملت دوستی داده است! و با پیش کشیدن آگاهانه مساله
تئوریهای شبه روشنفکران ایران بعد از شکست مشروطه و همچنین با روی کار آمدن رضا پالانی به جای دوستی با ملل ایران تخم نفاق و تفرقه را کاشت و با حذف آگاهانه و سیستماتیک زبان ملل ایران دشمنی خود را آشکارا با ملل غیر فارس عیان کرد و در حالی که فعالان آذربایجان با پیش کشیدن انجمنهای ایالتی و ولایتی می خواستند قدرت مرکز را محدود کنند بعضی از تازه به دوران رسیده ها حکومت متمرکز با محوریت زبان فارسی و نژاد جعلی آریائی را با زور ارتش و سیاسیون سیاست زده به ملل ایران تحمیل کردند و دگر ملت ستیزی را ترویج کردند و این بیماری مهلک هنوز هم در ذهن و جان بسیاری از شبه روشنفکران ایران موجود می باشد و با نفی زبان و تاریخ ملل دیگر می خواهند زبان و تاریخ خود را اثبات کنند و با انکار هویت دیگران به بازسازی هویت تقدیمی بیگانگان(شرق شناسان مغرض نقش بسیار بارزی در هویت سازی بر اساس نژاد آریا بازی کردند) برای خود پرداختند و می خواستند این هویت تقدیمی و جعلی آریائی را برای دیگر ملل غیر فارس هم تحمیل کنند که با دفاع روشنفکران مردمی ملل غیر فارس روبرو شدند و شروع به ترور شخصیت، ایجاد و جعل اصطلاحات من درآوردی برای زبان و جفرافیای آنها کردند کوشیدند هویت واقعی آنها را تحریف کنند و” زبان آذری” هم در این کارخانه تولید شد و با حمایت شرق شناسان مغرض برای نایودی هویت تورکهای آذربایجان و فلات ممالک محروسه ایران به کار گرفته شد. چنان که خود کسروی هم در مقدمه کتابچه خود به سیاسی بودن این نظریه اعتراف می کند.
اصولا در ایران بعد از شکست مشروطه و درحال حاظر به علت جو شدیدا باستانگرایانه و شبه روشنفکری، بعضی از فعالان کورد های ایران هم توان شکستن این جو پان ایرانیستی را نداشته و در بسیاری مواقع در دام نظریه پردازان پان ایرانسیت گرفتار شده اند و از تئوریها و اصطلاحات من درآوردی آنها برای جواب دادن به مطالب تحلیلی و واقع گرایانه فعالان تورک استفاده کرده اند
یکی از این مطالب که اشاره به مطلب اینجانب با عنوان”سخنی با فعالان کورد- آذربایجان حرف آخر می زند” داشته است لازم دیدم به بعضی از نقطه نظرات آقای دکتر کامران امین آوه نظر اجمالی داشته باشیم. ایشان در مطلبی با عنوان”ملی گرائی یا دگر ملت ستیزی؟” با آذری خواندن ملت آذربایجان آشکار در دام تئوریسین های پان ایرانیست گرفتار شده است و با استفاده از ادبیات آنها به فعالان تورک درس مدارا و دگر ملت دوستی داده است! و با پیش کشیدن آگاهانه مساله تورک- فارس* که ربطی به ایشان ندارد این را می خواهد القا کند که تورکها دگر ملت ستیزی می کنند در حالی که در طول یکصد سال گذشته تورکها با هیچ ملتی ستیز نداشته اند و امروزه هم حرکت ملی آذربایجان یک حرکت دموکرات و لاییک می باشد که با هیچ ملتی دشمنی ندارد و دوستی و مدارا را تبلیغ می کند و تمام فعالیتهای خود را به صورت مدنی انجام می دهد بیانیه های فعالان حرکت ملی آذربایجان چیزی غیر از این را نشان نمی دهد.
همچنین دشمنی ما با کسانی که هویت و زیان ما را انکار می کنند دشمنی با فارسها نیست و سرکوب شاه و فقیه را هم به گردن ملت عادی فارس نمی اندازیم ولی شبه روشنفکران فارس و تورک که به صورت تئوریک برای سرکوب ما در خدمت شاه و فقیه قرار گرفته اند هیچ وقت نمی توانند نماینده فارسها و تورکها باشند که ما با آنها مخالفیم. “مزدوران فرهنگی”** که از هر ملتی در خدمت این سرکوب و انکار زبان و تاریخ ما قرار گرفته اند دشمن ملت من هستند. چگونه است که شما تا بحال متوجه این شبه روشنفکران که دشمن ملل ایران هستند نشده اید. هم درخدمت شاه بودند و هم شیخ، برای ریشه کن کردن ما. هزاران نفر از اینها را می توان شمرد که ربطی به شاه و شیخ ندارد ولی دشمنی آتها با زبان و هویت ما بیشتر از شاه و شیخ می باشد. وقتی که آقای عزت الله سحابی می گوید” خود مختاری کردستان موجب تجزیه ایران می شود” و یا مخالفت آشکار آقای ورجاوند با تدریس زبان ملل غیر فارس ایران در مدارس برای همه عیان است، شما مخالفت با این افراد را دشمنی با ملت فارس می دانید؟ بلی ما با افکار و ایده های این افراد مخالفیم ولی این مخالفت و افشای نیرنگهای اینها دشمنی با فارس نیست. تفکرات غیر دموکراتیک این افراد موجب عقب ماندگی ایران و ملل غیر فارس شده است.
قیام ملت آذربایجان هم که آنگونه شما بیان می کنید خودجوش و خود به خود نبوده است و کاملا یک حرکت سازمان یافته و برنامه ریزی شده بود که توسط فعالان تورک هدایت شد. مگر می توان بدون اورگانیزه کردن ملت در بیش از 20 شهر تجمعات اعتراضی راه انداخت؟ چرا این حرکت توده ای در شهرهای تهران و اصفهان یا رشت اتفاق نمی افتند؟ فعالان ملی آذربایجان هم از این حرکتهای دچار خود بزرگ بینی نشده اند و نمی خواهند از این انرژی هم بر علیه دیگر ملل استفاده کنند ولی چرا شما نمی خواهید به این سئوال پاسخ دهید که چه کسانی و کدام ملیت چشم در خاک دیگری دارد و نقشه های کوردستان بزرگ رادر سایتهای رسمی خود قرار داده اند؟ آیا این دشمنی با ملیت دیگر نیست؟ اصلا چه کسانی این مسائل را تبلیغ می کردند؟ آیا افشای اینها دشمنی با کورد می باشد؟ آذربایجان اگر چه از طرف حکومتهای مختلف تکه پاره شده است ولی دارای مرزهای تاریخی است.
شما که می گویید برای تعیین مرزهای جدید باید کار کارشناسی صورت گیرد و از ملل ساکن در آنجا رای گیری شود آیا احزاب کردی درباره این مناطق کار کارشناسی انجام داده اند و به آرای عمومی مراجعه کرده اند که این مناطق را در سایت رسمی خود به عنوان کوردستان به حساب می آورند؟ آیا این دگر ملت ستیزی نیست؟
حرکت ملی آذربایجان در فاز جدید خود بیش از 20 سال است که در بطن جامعه است ولی به خاطر هوشیاری فعالان سیاسی آذربایجان دچار اشتباهات استراتژیک نشده است نه وقتی که تجمعات صد هزار نفری در قلعه بابک برگزار کرده اند هیجان آنی به آنها دست داده آنگونه که شما می گویید نه وقتی که در بیش از 20 شهر تجمعات هزاران نفری برگزار کردند خود بزرگ بین شدند. آنان از راههای مدنی اهداف و مطالبات خود را پیگیری کردند و هیچ وقت هم خشونتی از طرف فعالان سیاسی و فرهنگی آذربایجان صورت نگرفت.
ملت آذربایجان پتانسیل باالقوه ای دارد که در هر حالت می تواند بسیاری از مسائل را مدیریت کند و این نه تحقیر مبارزات ملل دیگر است و نه ضربه ای به مبارزات آنها می زند. تمام مبارزات ما در گذشته و در حال هیچ برخوردی با مبارزان ملل غیر فارس نداشته است و درحال و آینده هم فعالان ملت عرب ، بلوچ ، کورد، تورکمن … از مبارزات ملی ما بیشتر از ما منتفع خواهند شد چرا که مبارزات ما آنها را بیشتر تقویت خواهد و موضع آنها رامحکمتر خواهد کرد. مدیریت مبارزات مدنی برای ساقط کردن شوونیسم و پان فارسیسم در هر لباسی و ایجاد برابری(زبانی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی…)یک ادعا نیست بلکه “رسالت تاریخی” تورکهاست که ممالک محروسه ایران را از دست یک عده ای که از طریق دشمنان ما بر ما مسلط شده اند آزاد کند این رسالت تاریخی ما ضربه ای به اتحاد ملل غیر فارس نمی زند که شما ما را به اتحاد دعوت میکنید و یا این رسالت ما سلطه بر اقوام غیر فارس و یا فارس هم نیست. حکومت رضا پالانی یک حکومت دشت نشانده و گمارده شده توسط انگلیس یود که ملل ممالک محروسه را با زور سرنیزه می خواست از هویت خود ساقط کند و با یک کودتا حکومت شاه دموکرات تورک را بر انداخت. از آن روز آذربایجان روز خوش ندیده است. تمامی ثروت مادی و معنوی آذربایجان به غارت رفته است ساختار قدرت هم در حال حاظر همانگونه است که در زمان رضا پالانی بوداگر چه در ظاهر کمی عوض شده است ولی ارتش، بروکراسی اداری، آموزش و پرورش… همان است، باید این ساختار غیر دموکراتیک از هم بپاشد و یک ساختار دموکراتیک جایگزین شود. ما هژمونی گرا نیستیم اگر هم باشیم هژمونی ما در خدمت ملل ایران خواهد بود نه بر استعمار آنها.
مبارزه ما با مبارزات کوردها تفاوت آشکاری دارد که فرق آن را فقط پان فارسیستها و پان ایرانیستها می دانند. چرا که پان ایرانیستها از ساخت قدرت در ایران خبر دارندو قدرتی که تورکها به صورت کمیت و کیفیت در ایران دارند آنها می دانند به این خاطر است که آنها بیشترین تخریبات را بر علیه فعالان تورکها داشته اند و بیشترین انرژی خود را برای از بین بردن هویت و زبان ما بکار گرفته اند.
*. یرواند آبراهامیان در کتاب خود با عنوان”ایران بین دو انقلاب” از قول ادوارد براون می نویسد”در ایران تورکها و فارسها مثل آب و روغن هستند که هیچ وقت با هم قاطی نمی شوند و همچنین فارسها کینه پنهانی از تورکها دارند”
**. این اصطلاح را از مطالب استاد ماشاالله رزمی وام گرفته ام