Dilimiz Azad Olsun!- آزادی زبان ترکی- دیلیمیز آزاد اولسون

Saturday, June 30, 2007

لابی پان فارسیزم در اروپا وآمریکا

لابی پان فارسیزم در اروپا وآمریکا

لابی گری امروزه به هنر دیپلماسی در جهان پر رمز و راز سیاست تبدیل شده است و هر کشور و گروهی که بتواند لابی قوی داشته باشد در جهان سیاست دست بالا خواهد داشت. لابی می تواند تهدیدها را به فرصت برای یک کشور و گروهی تبدیل کند و نبود آن می تواند همه فرصتها را بسوزاند.
بعضی از افراد وقتی اسم لابی و لابیگری را می شنوند در ذهنشان یک سیاستمدار و یا وجود یک نماینده از گروهی در مجلس فلان کشورتداعی می شود اگر چه این نظر هم متین است ولی همه قضایا و مراحل لابی را شامل نمی شود. امروزه علاوه بر لابیگری سیاسی و حفظ منافع سیاسی یک کشور یا یک گروه، لابیگری فرهنگی و اقتصادی هم از اولویت خاصی برخودار شده است و می توان گفت لابی پان فارسیزم بیشترین تکیه را به لابی فرهنگی و سیاسی معطوف کرده اند متاسفانه در این راه هم موفقیتهای زیادی بدست آورده اند.
لابی پان فارسیزم در اروپا و آمریکا با نفوذ در مراکز سیاسی، تحقیقاتی و دانشگاهی و همچنین در رادیو و تلویزیونها توانسته است جایگاه محکمی برای خود ایجاد و خود را به عنوان مرجع درباره مسائل ایران و خاورمیانه مطرح کنند و توانسته اند ذهن بسیاری از سیاستمداران، محققین، خبرنگاران و آژانس های خبری را بر اساس منافع پان فارسیزم توجیه و هدایت کنند.
بیشتر مراکز شرق شناسی در اروپا و آمریکا در اختیار عناصر پان فارسیست می باشد و تمامی تولیدات فکری و قلمی آنها هم بر اساس منافع فارسها میباشد از جمله تحریف تاریخ"ممالک محروسه" بی توجهی به داشته های فرهنگی "ملل غیر فارس" در ایران و تلاش برای حذف فرهنگ و زبان آنها از مراکز شرق شناسی و ایران شناسی را می توان قسمتی کوچک از سعی و تلاش آنها برای زدودن فرهنگ، زبان و تحریف تاریخ این ملل دانست.
در بعد سیاسی هم تمام تلاش آنها بر تحریف اخبار و بایکوت اخبار "ملل غیر فارس" از سوی خبرنگاران پان فارس می باشد همچنین تلاش برای نشان دادن خود به عنوان آلترناتیو برای آینده سیاسی ایران از دیگر تلاشهای لابی پان فارسیزم می باشد.

مراکز لابی گری پان فارسیزم

اروپا

کانون توحید :بزرگترین مرکز لابی گری پان فارسیزم در اروپا"کانون توحید" در لندن می باشد که از گذشته در دست گروههای مذهبی پان فارسیزم بود ه است از جمله در قبل از انقلاب 57 دکتر شریعتی هم در این مرکز سخنرانی می کرد و حالا هم بیشتر در اختیار اصلاح طلبان حکومتی است. اصلاح طلبان حکومتی تقریبا می توان گفت در اروپا بزرگترین لابی گری پان فارسیزم را هدایت می کنند. وزیر ارشاد خاتمی آقای مهاجرانی هم که حالا لندن نشین شده است در این مرکز گاهی سخنرانی می کند.
انجمن اسلامی دانشجویان خارج از کشور: این انجمن که شبیه" دفتر تحکیم وحدت" در داخل می باشد در اروپا و آمریکا فعال می باشد و تقریبا تحت تسلط طرفداران اصلاح طلبان حکومتی است. بعضی از دانشجویان تحکیم وحدت که از کشور های اروپائی بورس تحصیلی گرفته اند فعلا در راس این تشکل قرار دارند سعید رضوی فقیه که قبلا در داخل کشور عضو شورای مرکزی تحکیم وحدت بود در راس این انجمن می باشد.
رادیو زمانه: رادیو زمانه هم با پول یکی از موسسات هلندی تامین می شود و از طرف روزنامه نگاران و خبرنگاران اصلاح طلب که از ایران رفته اند اداره می شود. این رادیو هم از کانونهای لابی گری گروههای پان فارسیزم شده است این رادیو که برای گسترش دموکراسی و حقوق بشر در ایران باز شده است تمامی اخبار و حوادث مناطق "ملل غیر فارس" در ایران را بایکوت می کند و فقط بر اساس منافع ملی فارسها حرکت می کند.

سایت روز آنلاین: یکی از فعالترین سایتهای سیاسی گروههای پان فارس می باشد که پول این سایت هم از طرف موسسات خارجی تامین می شود و اکثر نویسندگان این سایت حقوق می گیرند و سردبیر سایت هم مسعود بهنود رونامه نگار پان فارس است. این گروه خبرنگاران تقریبا لابی اصلاح طلبان حکومتی در اروپا و آمریکا می باشند. اینها علاوه بر کار خبرنگاری لابی گری اصلاح طلبان حکومتی را هم، بیشتر در اروپا انجام می دهند
.
رادیو فردا: اگر چه پول این رادیو از طرف رادیو صدای آمریکا تامین می شود ولی در اصل محل تجمع روزنامه نگاران پان فارس است که نمایندگی گروه های میانه رو داخل حکومت یعنی اصلاح طلبان و گروههای ناسیونالیست فارس را انجام می دهند. این رادیو در خدمت اهداف گروههای پان فارس می باشد و تقریبا اخبار خود را بر اساس منافع ملی فارسها تنظیم می کند اخبار آذربایجان در این رادیو یا تحریف می شود یا بایکوت می شود.
بی.بی.سی. فارسی: این رادیو هم تقریبا مثل رادیو فردا کار می کند و گاهی ناسیونالیست تر از رادیو فردا هم می شود. اخبار این رادیو و سایت رادیو هم در خدمت منافع فارسها است اخبار مناطق "ملل غیر فارس" در این رایو هم تقریبا بایکوت یا تحریف می شود. این رادیو بیشتر اخبار ارامنه را در ایران پوشش می دهد.

لابی پان فارسیزم در اروپا علاوه بر این گروههای خبری و غیره از سوی مراکز دانشگاهی و افراد منفرد هم هدایت می شود مراکز فرهنگی در تمام کشورهای اروپا که با نام ایران باز می شوند تقریبا لابی گری پان فارسیزم را پیش می برند. مثلا در هلند در یکی از مراکز شرق شناسی دکتر تورج اتابکی که کتاب"آذربایجان و قومیت " را نوشته است دقیقا لابی گری پان فارسیزم را پیش می برد و صدها دانشگاه و مراکز فرهنگی هم همین گونه است.

آمریکا

مراکز لابی گری

شورای روابط خارجی آمریکا: این یک مرکز غیر انتفاعی و غیر دولتی آمریکا است که برای سیاست خارجی آمریکا خط و مشی تعریف و تبیین می کند و بیشتر اعضای آن از وزیران سابق و دیپلماتهای کهنه کار و سیاستمداران نامدار می باشند و علاوه بر آن اساتید دانشگاه هم عضو این موسسه می باشند. از ایران دکتر هوشنگ امیر احمدی در این شورا عضویت دارد و لابی گری اصلاح طلبان و ناسیونالیستهای فارس را انجام میدهد. دکتر ابراهیم یزدی(دبیر کل نهضت آزادی فارس) هم با این موسسه روابط خوبی در گذشته داشته است. و می توان گفت رابط جمهوری اسلامی با بخشی از جناح های سیاسی آمریکا بوده است. دکتر یزدی هر وقت برای معالجه به آمریکا می رود بدان که پیامی بین حکومت ایران و آمریکا رد وبدل می شود. همچنین ایشان به گفته بعضی از سایتها رابط حکومت با برخی از نمایندگان و حامیان گروههای تروریست اسلامی" اخوان المسلمین" و "حماس" و "حزب الله" در غرب و آمریکا می باشد.

شورای روابط ایران و آمریکا: این هم یک موسسه غیر دولتی است که توسط گروه های پان فارس ایجاد شده است. رئیس این موسسه تریتا پارسی پور می باشد که در تلویزیون انگلیسی زبان الجزیره هم گاهی مصاحبه انجام می دهد و دقیقا مدافع سیاست اتمی اصلاح طلبان و رفسنجانی است.
مرکز مطالعات هوور دردانشگاه استنفورد: مسئول بخش ایران شناسی این مرکز توسط دکتر عباس میلانی هدایت می شود که کتاب" معمای هویدا" را نوشته است و گاهی هم برای روزنامه های پرتیراژ آمریکا مطلب تهیه می کند و مدافع سیاست دوره خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی است. ایشان با اینکه در گدشته از گروههای چپ بوده است ولی حالا مدافع جمهوری اسلامی و خصوصا اصلاح طلبان است. و همچنین از حامیان تورهای گنجی در آمریکا و اروپا بوده است و ترتیب دهنده بسیاری از دیدارهای گنجی در آمریکا با افراد دانشگاهی بوده است.

انجمن ایرانیان یهودی: یکی از مراکز لابی گری پان فارسیزم در آمریکا است این گروه روابط خوبی با دولت آمریکا دارد. و بیشتر طرفدار سلطنت طلبان می باشند. از اعضای فعال آن هما سرشار روزنامه نگار قبل از انقلاب می باشد.
رادیو و تلویزیون صدای آمریکا: یکی از مراکز تجمع افراد پان فارس می باشد. که تماما منافع فارسها در ایران را مدافع می کند. این رادیو و تلویزیون اخبار آذربایجان را بایکوت می کند و پیشبرنده اهداف فارسها می باشد.

نگهبان حقوق بشر در آمریکا: یکی از مراکز پی گیر اهداف فارسها در آمریکا تحت عنوان حقوق بشر می باشد نماینده بخش خاورمیانه ای آنرا خانم الهه هیکس(شریفی نیا) از اهل اصفهان برعهده دارد که دوست نزدیک خانم شیرن عبادی می باشد تابحال بیانه ای درباره نقض حقوق بشر در آذربایجان جنوبی صادر نکرده است. خانم شریفی نیا شدیدا پان فارس می باشد و به حقوق بشر فارس فقط اعتقاد دارد! مثل شیرین عبادی! تلاش خانم شریفی نیا و اصلاح طلبان حکومتی در برنده جایزه نوبل حقوق بشر شدن خانم عبادی بی تاثیر نبود.

بنیاد دانشنامه ایرانیکا: بنیاد ایرانیکا در بخش ایران شناسی دانشگاه کلمبیا تاسیس شده است. این بنیاد توسط احسان یار شاطر اداره میشود که برای تحریف فرهنگ وتاریخ ممالک محروسه ایران ایجاد شده است. تقریبا تمامی مقالات آن درباره تاریخ، زیان، موسیقی و فرهنگ آذربایجان جعلی و تحریف شده است.

علاوه بر این مراکز صدها مرکز مطالعاتی و فرهنگی هم در آمریکا تحت نفوذ لابی پان فارسیزم می باشد. مراکز و انجمنهای بهاییان و زرتشتیان در آمریکا و همچنین ارامنه و گروه های سلطنت طلب و ناسیونالیستهای جبهه ملی فارس هم مدافع و پیشبرنده منافع فارسها در آمریکا می باشند. در چند هفته گذشته هاله اسنفندیاری(از مرکز مطالعاتی وودرو ویلسون وابسته به انجمن "جامعه باز") که همسرش یهودی است، کیان تاجبخش، علی شاکری که از آمریکا به ایران آمده بودند به عنوان جاسوس آمریکا دستگیر شدند که همگی اینها لابی اصلاح طلبان حکومتی در مراکز مطالعاتی و دانشگاهی آمریکا بودند. و طرفدار سرسخت حاکمیت فارسها هستند و هیچ حقی به "ملل غیر فارس" قایل نیستند.

هدف کوتاه مدت و بلند مدت لابی فارس

هدف کوتاه مدت لابی پان فارسیزم در اروپا و آمریکا تلاش به ترغیب آمریکا برای مذاکره با ایران و ترساندن جامعه بین المللی از قدرت پوشالی ایران و ترغیب آمریکا به عدم حمله نظامی به ایران و تلقین این نکته به غرب که در صورت جنگ مشکلات غرب ده برابر عراق در ایران خواهد بود و اینکه قدرت ایران در منطقه خصوصا در بین گروه های تروریستی حزب الله و حماس، طالبان بیشتر است و می تواند منطقه خاورمیانه را به آتش بکشد.متاسفانه لابی پان فارسیزم با این ذهنیت و در تلقین و شایعه این نکات در غرب تابحال تا حدودی موفق عمل کرده است.
هدف بلند مدت پان فارسیزم هم تلاش برای حفظ تسلط فرهنگ و زبان فارسی بر ملل غیر فارس ایران و حفظ قدرت سیاسی قوم فارس با محوریت سیستم سیاسی فارسی در ایران می باشد. مبارزه با فدرالیسم با هر شکل و نوع و مبارزه با عدم تمرکز قدرت و همچنین جلوگیری از شکل گیری حرکتهای ملی در مبان ملل غیر فارس در ایران می باشد همچنین شناساندن ایران به عنوان کشور فارسها به غرب و خفه کردن خواستها و مطالبات سیاسی و فرهنگی ملل غیر فارس در بلند مدت جزء اهداف لابی پان فارسیزم می باشد

موقعیت فعالین آذربایجان جنوبی در لابی گری

موقعیت فعالین آذربایجان در لابی گری در اروپا و آمریکا نگران کننده است چرا که ورود افراد ناآشنا به سیاست و روابط بین الملل به موقعیت لابی گری برای آذربایجان جنوبی و حضور گروه های ناوارد و رهبران غیر حرفه ای موقعیت لابی گری بر فعالین آذربایجان جنوبی را سخت کرده است. علاوه بر اینها گروه رقیب پان فارس که از موقعیت بهتری برخوردار است تمامی موقعیت های لابی گری آذربایجان جنوبی در آمریکا و اروپا را خراب کرده است. تقریبا 2 سال قبل که مرکز آمریکن اینترپرایز یک کنفرانسی درباره فدرالیسم در ایران برگزار کرد لابی پان فارسیزم تلاش خود را دو چندان کرد تا موقیعت لابی گری را از ما بگیرد. علاوه بر آن گروه رقیب به لابی گرهای فرهنگی آذربایجان جنوبی می تازد و فرصت ابراز وجود را می گیرد در قضیه مقالات استاد براهنی اینها احترام استاد را شکستند با اینکه دکتر براهنی به ادبیات فارسی این همه خدمت کرده است ولی به خاطر چند مقاله ایشان در دفاع از زبان ترکی، ایشان را تحمل نکردند چرا که می گفت زبان مادری غیر فارس ها باید در ایران تدریس شود یا استاد ماشاء الله رزمی که یک مقاله درباره ریشه های ترک ستیزی نوشته بود باز او را هم تحمل نکردند. تقریبا لابی پان فارسیزم در اروپاو آمریکا بر تمامی موقعیت های ما می تازد چون کورش وار با آریا تازی خود، بر حقوق حقه ما حمله می کنند وبر شخصیتهای ملی و فرهنگی ما می تازند.
فعالین ملی ما باید در کنار کار سیاسی فعالیتهای فرهنگی را هم ادامه دهند تا وقتی که در عرصه فرهنگی موفق نشویم نخواهیم توانست در عرصه سیاسی هم موفق شویم باید قبل از ایجاد یک حزب یک کتابخانه یا یک مرکز مطالعات استراتژیک آذربایجان جنوبی ایجاد کنیم یا با مراکز مطالعات خاورمیانه ای همکاری کنیم. آنوقت می توانیم لابی گری آذربایجان جنوبی را انجام دهیم. صرف ایجاد حزب با چند نفر نمی تواند برای آذربایجان جنوبی ثمری داشته باشد باید مراکز فرهنگی و حقوق بشری خود را تقویت کنیم مراکز رسانه ای و اینترنتی خود را تقویت کنیم. افرادی که به کار سیاسی علاقه ندارند به کار فرهنگی تشویق کنیم مثلا آذربایجان جنوبی یک "کتایخانه ملی" ندارد کتابخانه ملی یعنی جائی که تمامی کتابها و نوشته جات درباره آذربایجان جنوبی در آنجا موجود باید باشد یک حزب یا گروهی اگر می خواهد برای آذربایجان جنوبی خدمت کند بیاید یک کتابخانه ملی اینترنتی ایجاد کند تا همه محققین استفاده کنند. این همه نشریات دانشجوئی و غیر دانشجوئی هم چاپ شده و هیچ کس یکجا اینها را ندارد باید فکری به اینها شود باید میراث فرهنگی و تاریخی خود را یکجا داشته باشیم. اگر نتوانیم اینکارها را بکنیم نخواهیم توانست در لابی گری سیاسی هم موفق شویم. فارسها با پول دولت آمریکا"دایره المعارف ایرانیکا" چاپ می کنند ما هم باید از این کارهای فرهنگی انجام دهیم.
همچنین باید محققینی که درباره آذربایجان جنوبی تحقیق می کنند تشویق کنیم براندا شافر لرزه بر اندام پان فارسیزم انداخته است و تازه گی ها دکتر ژیل ریو هم از فرانسه، تحقیقات خوبی درباره آذربایجان جنوبی انجام داده که توسط دانشجویان ترجمه شده و در کتاب"چالش هویت درآذربایجان" چاپ شده است باید با اینها بیشتر همراهی شود تا آذربایجان جنوبی را بیشتر بشناسانند.
در آخر باید خاطر نشان شود که این گروه ها بیشتر خارج از سیستم حکومتی به لابی گری به نفع فارسها مشغول هستند و سیستم لابی گری حکومت هم جای خود دارد. همچنین در این نوشته آنطور که باید و شاید تمامی گروه های لابی فارس به علت عدم دسترسی به اطلاعاتی کافی درباره آنها نیامده است لطفا دوستانی که در اروپا و آمریکا هستند چهره ناپیدای لابی پان فارسیزم را برای ما آشکار کنند.

احسان آستارالی

شکل گیری هویت ملی و تشکیل دولت در جمهوری آذربایجان

شکل گیری هویت ملی و تشکیل دولت در جمهوری آذربایجان*

نویسنده: آئودری آلت استات Audrey L. Altstadt
ترجمه: ائلخان تورک اوغلو

درباره نویسنده: پروفسور خانم آئودری آلت استات استاد دپارتمان تاریخ در دانشگاه ماساچوست آمریکا می باشد که چندین کتاب و مقاله درباره تاریخ و فرهنگ جمهوری آذربایجان نوشته است. معروفترین کتاب او درباره جمهوری آذربایجان "ترکهای آذربایجان: هویت و قدرت آنها در حاکمیت روسیه" (The Azerbaijani Turks; (Power and Identity Under Russian Rule (Stanford: Hoover Institution Press, 1992می باشد که از طرف موسسه هوور چاپ شده است ایشان برای نوشتن این کتاب به ترکیه و جمهوری آذربایجان سفر کرده و چندی ماندگار شده و زبان ترکی را یاد گرفته است.


همانگونه که 80 سالگی پایه گذاری جمهوری اول آذربایجان را جشن می گیریم، افکارمان به سوی مسائل و مشکلات روز جمهوری آذربایجان و جمهوری دوم بر می گردد. شباهتها بین جمهوری اول و دوم آشکار و برجسته است، هر دو جمهوری استقلال خود را از امپراطوری روسیه بدست آوردند، هر دو جمهوری از طریق تلاش روشنفکران که با تلاش چندین دهه ای خود رنسانس فرهنگی ایجاد کردند و از حوزه فرهنگ به حوزه سیاست آرام آرام قدم گذاشتند، بعد از گذشت سالها تلاش جمهوری اول بنیاد نهاده شد، بنیاندگذاران جمهوری اول کار خود را با نوشتن نمایشنامه، شعر، اپرا و طنز شروع کردند آنها برای اصلاح دوره آموزش ابتدائی تلاش بسیاری به خرج دادند و برای آموزش کارگران محلی وقت بسیاری صرف آموزش خواندن و نوشتن آنها کردند. این گروه روشنفکر برای مطبوعات باکو مطالبی آماده می کردند، خبر و تفاسیری درباره مسائل اجتماعی مثل ضرر و زیان تعدد زوجات(چند زنی) و پوشش زنان و نیز احتیاج مردم به آموزش دوزبانگی را ارائه می کردند وقتی که فضا مهیا شد آنها برای شرکت در انتخابات آماده شدند و در سال 1870 چند صندلی در شورای شهر باکو برای خود به دست آوردند. شرکت آنها بر اساس قوانین تزار روسیه بود که بر اساس آن عمل کردند و دومای(پارلمان) روسیه از سال 1906 بعد از بر انداختن سلسله رومانوف این اجازه را می داد.
در طی جنگ جهانی اول این گروه روشنفکر رنسانس فرهنگی را به سوی جنبش"نشنال لیبرالیزم" هدایت کردند و بعد از سقوط امپراطوری روسیه در سال 1918 جمهوری آذربایجان را پایه گذاری کردند، نسل بعدی روشنفکران که در زمان برژنف پا به عرصه وجود گذاشتند و رشد و تجربه خود را در جوی بدست آوردند که جمهوری اول در معرض بدنامی بود و آنها راهی را ادامه دادند که بنیاندگذاران جمهوری اول ایجاد کرده بودند.
نویسندگان، شاعران و دیگر آفرینندگان آثار هنری و اشخاص دانشمند اشعار و داستانهای وطن پرستانه سرودند و نوشتند و در همین زمان مورخین و شرق شناسان تلاش زیادی برای روشن کردن تاریخ جمهوری اول آذربایجان به عمل آوردند تا به تفکرات سیاسی و فرهنگی رهبران آن دست یابند.
ظهور دوباره بحران قاراباغ در بین سالهای 1988-89 باز نخبگان آذربایجان را به سوی سیاست کشاند. جبهه خلق بر اساس تفکرات گروهی پایه گذاری شد که رنسانس فرهنگی سالهای 1970 را خلق کردند(1) و این گروه نخبه، دارای گرایشات وطن پرستانه بودند و با تلاش جبهه خلق، جمهوری دوم آذربایجان در سال 1991 متولد شد.
نخبگان و روشنفکران هر دو جمهوری با مخالفان مشترک مبارزه می کردند، امپراطوری روسیه اسباب و لوازم دولتی را به آسیمیله کردن(روسی کردن) غیر روسها بکار می برد و نخبگان آذربایجان راه سلف خود را در پیش گرفتند یعنی حرکت از جنبش فرهنگی به حوزه سیاست را در پیش گرفتند. در نتیجه هر دو جمهوری در شروع کار بر اساس آگاهی ملی روشنفکران خود بر جسته شده بود. تفکرات و آفریده های نسل اول روشنفکران امروزه هم در بین مردم طرفدار داشت، تفکرات اجتماعی، روشنفکری، سیاسی و اقتصادی روشنفکران اوایل قرن 20 ادامه دشته است و از وسطهای قرن 19 قالب و هویت ملی آذربایجان را بوجود آوردند و این هویت ملی بی نظیر آذربایجان آگاهی ملی را در بین مردم گسترش داد. نسل بعدی روشنفکران کارهای فرهنگی خود را در ادامه جریان قبلی ادامه دادند، اما بسیاری از آنها بوسیله حوادث سیاسی تضعیف شده و بسیاری از آنها امروز مسیری را ادامه می دهند که موجب شکل گیری هویت ملی شده و با همان روش می خواهند آگاهی ملی را هم شکل بدهند. با توجه به این واقعیت که این مساله نیاز به استقلال سیاسی و امنیت معناداری دارد که ارتباط منطقی بین شکل گیری سیاست و خط مشی ملی دارد.

وجود مشکلات ژئوپلیتیک

هفت سال از استقلال آذربایجان امروزی از سال 1991 می گذرد که با فشارها و مشکلات طبیعی ژئوپلیتیکی روبرو می باشد. همانگونه جمهوری اول آذربایجان با آنها مواجه بود، روسیه که در هر دو بار کنترل بر آذربایجان را از دست داد تلاش می کند که تا اندازه ای بر آذربایجان تاثیر داشته باشد اگر چه نتواند تسلط کامل داشته باشد اگرچه شکل گیری این جمهوری مثل جمهوری اول بدون حضور روسیه میراثدار حکومت امپراطوری روسیه یوده است
دومین کشور ایران است که در گذشته و حال تلاش داشته تا نفوذ بر آذربایجان را تقویت کند، اشتراکات دینی و تبلیغات دینی نقش مهمی دارند اما هدف ایران اعمال نفوذ سیاسی همسان با اعمال نفوذ دینی می باشد.درمیان توده مردم آذربایجان شیعه گری و رابطه با ایران جاذبه بیشتری دارد حدودا 80درصد مردم آذربایجان شیعه هستند و به همان نسبت هم روابط خانوادگی بین آنها وایران(آذربایجان جنوبی) موجود می باشد. تعهد به اسلام و شیعه در میان مردم آذربایجان متفاوت می باشد، مردمان روستائی تقریبا سنتی و مذهبی هستند که اینها نزدیک مرز ایران زندگی می کنند که پیوند زیادی با ایران دارند ولی در مناطق شهری مردم اکثرا معتقد به جدائی دین از سیاست و سکولار می باشند و هویت خود را بیشتر با هویت ملی(ترکی)تعریف می کنند تا هویت مذهبی.
نیروی سوم ترکیه است. حدودا از سال 1900 ترکیه رهبری دنیای اهل سنت را بدست گرفته است، اهل سنت به صورت سنتی با جهان شیعه دشمنی دارند در این سالها ترکیه جنبش سکولاریزه کردن جامعه ترکیه را شروع کرده بود، این جنبش به صورت خوبی با روشنفکران آذربایجان ارتباط بر قرار کرده بود که این روشنفکران با تلاش خود هویت قومی خود را بیشتر شناخته بودند زمینه تاثیر پذیری از منورالفکران عثمانی را فراهم کردند(2).در آذربایجان خصومت بین شیعه و سنی افول کرده بود زیرا حضور و فشار جامعه مسیحی بیش از همه روسیه و ارمنستان باعث این فشار بود، بدین جهت منورالفکران آذربایجان دوستان خود را در بین ترکیه عثمانی پیدا کردند بسیاری از منورالفکران ترکیه و خانواده روشنفکران آذربایجان که سنی بودند کانال تاثیر گذاری فرهنگ ترکیه بر آذربایجان را فراهم کردند(3) و زمانی که آذربایجان تحت حاکمیت شوروی بود ترکیه یک دولت جمهوری لائیک بود و ناسیونالیزم در آنجا تکامل یافته بود به این خاطر روشنفکران آذربایجان تمایل به ترکیه داشتند. امروز هم ترکیه به عنوان متحد طبیعی جمهوریهای استقلال یافته است که باز ترکیه آنها را در دست گرفته و آنها بیشتر به ترکیه توجه دارند، آذربایجان از اینکه با ترکیه رابطه دارد خوشحال است هر دو دارای منافع مشترک بسیاری هستند اما حاکمیت باکو باید بین رابطه با ترکیه، روسیه و ایران تعادل ایجاد کند. ایران و روسیه دشمن سنتی ترکیه هستند. از اینها گذشته آذربایجانیها با احتیاط بعد از دفع یک برادر بزرگ(روسیه) برای خود یک برادر بزرگ (ترکیه) نمی خواهند دست و پا کنند
چهارم و اصلی ترین نیروی تاثیر گذار خارجی غرب و اروپا تا قرن 19 بود و حالا هم آمریکا می باشد، غربیها پول، مدیریت و متخصصین فنی را که در اوایل در صنعت نفت بکار گرفته شدند و بعد در حوزه های دیگر اقتصاد را مانند امور بانکی را توسعه دادند. علی رغم سودهای اقتصادی حضور خارجیها، غربیها با خود عادت و فرهنگ غربی، تکنولوژی را آوردند که استفاده کننده ها آنها را بکار گرفتندو اگر چه اینها کم کم باعث غربی شدن اذربایجان شد و جامعه سنتی آذربایجان را تغییر دادند به این خاطر باکو یک قرن پیش صاحب تلفن، آسانسور، برق، هتلهای اروپائی، کازینو، رستوران، مردان و زنان که در محیطهای عمومی فعالیت می کنند که حضور زیاد آنها الگوهای سنتی را از بین برده است و امروزه غربیها مدل غربی دموکراسی و بازار آزاد را برای آذربایجان به ارمغان آورده اند آنها همچنین موبایل، پیتزا فروشی و بوتیک را به منطقه قدیمی و تاریخی باکو آورده اند، بالا و پایین شدن ارزش پول، شکاف بین طبقات بین غنی و فقیر(بعضی از افراد از پول نفت سود بیشتری می برند) و غنی را بیشتر کرده است
اما ما اگر بخواهیم امروز پایه گذاران دو جمهوری را ارزیابی کنیم باید به این نکته توجه داشته باشیم که کسی که در سال 1989 جبهه خلق را بنیان نهاد در سیستم سیاسی شوروی بزرگ شده بود وبه عبارت دیگر تحت حاکمیت روسیه مثل بنیانگذار جمهوری اول آذربایجان. آن یک پژوهش تاریخی و انعکاس شعور روشنفکران بود که نسل بعدی را راهنمائی کرد تا به صورت هماهنگ جمهوری اول و دوم را درک کنند بخصوص دوره تحت حاکمیت روسیه را بهتر درک کنند.

تاثیر روسیه

نسلی که تحت حاکمیت روسیه در آغاز قرن 20 زندگی می کردند مشکلات زیادی داشتند اگرچه روسیه خود آنها را به رسمیت شناخته بود آنها نیاز به حمایت و حفظ قدرت فرهنگ خود در مقابل ادعای پیشتازی فرهنگ روسی در شکل"ماموریت مدنی" در قرن 19 و هیبت برادر بزرگتر در قرن 20 را داشتند. ترس از روسی شدن فرزندان، بخصوصا از طریق آموزش رسمی، از دست دادن منابع طبیعی به نفع روسیه در مقابل نفع کم آذربایجانیهای، تحت استعمار اقتصادی قرار گرفتن آذربایجان مسئولیت ذهنی آنها بود.
تحت فشار سیاستهای ضد ملی(ترکی) و ضد اسلامی روسیه، روشنفکران آذربایجان مجبور به دفاع از وحدت و حفظ فرهنگ، ملت، زبان و دین خود شدند.
بعد از اشغال آذربایجان در اوایل قرن نوزده توسط روسیه ، ملت آذربایجان تحت فشار قرار گرفتند تا دین خود را تغییر دهند و مسیحی شوند(دو سناتور امپراطوری درسال 1930 از قفقاز باز دید کردند و هدف روسیه را اینگونه جمع بندی کردند"برپائی صلیب مسیحی بر روی ویرانه های اسلام") و زبان روسی را باید یاد یگیرند. بعد از جنگ روسیه و عثمانی در سال 1878-87 نشر و انتشار به زبان ترکی آذربایجانی(به صورت رسمی تاتار نامید میشد) قدغن و ممنوع گردید.سیاستهای امپراطوری از حوزه فرهنگی به حوزه سیاسی هم گسترش پیدا کرد به طوری که نهادهای سیاسی برای مشارکت سیاسی در همه امپراطوری گسترش یافتند، ممنوعیت نشر و انتشار برای غیر مسیحی ها در آذربایجان با استقبال مردم دیگر قسمتهای امپراطوری قرار گرفت. یکی از این موارد ایجاد شورای شهر بود که قسمتی از اصلاحات بزرگ سال 1860 بود ، شورای شهر باکو در سال 1870 با دادن حق رای به مردان پولدار و مالک تاسیس شد به هر حال 80 درصد از این عدم حق رای شامل آذربایجانیها می شدکه به صورت قانونی تحت عنوان "مسلمان" طبقه بندی می شدند. قانونا بیش از 50 درصد از شورای شهر باکو نمی توانست غیر مسیحی باشد. در سال 1890 این رقم به صورت موقت به 25 درصد کاهش یافت با این وجود ترکهای آذربایجان تجربه با ارزش سیاسی به دست آوردند و با مدیریت غیر مستقیم منافع ملت خود را حفظ کردند(4)
سیاستهای استعماری به صورت جدی جوانان آذربایجان را تحت تاثیر قرار داده بود دانش آموزان برای آموزش مدرن باید روسی را یاد می گرفتند تحصیل در مدارس روسی زبان به معنی افتادن در دام تاثیر فرهنگ روسی بود و این مساله باعث شکاف بین فرهنگ بومی(ملی) می شد مدرنیزه کردن نخبگان از طریق طرفداری آنها از آموزش به زیان خارجی و تحصیل و آموزش مدرن، این تحصیلل کردگان جوان مورد تمسخر قرار می گفتند به اینها تلقین می کردند که برای اینکه غربی شوی باید فرهنگ بومی(ملی) خود را تحقیر کنی اگر چه آنها از نطر دانش فقیر بودند(5)
روشنفکران آذربایجان برای مقابله با سیاستهای روسیه تلاش زیادی برای مدرنیزاسیون کردند این غربی کردن طوری بود که محتوای فرهنگی جامعه را قربانی نمی کرد این روشنفکران که آموزش پیشرفته روسی، اروپائی دیده بودند پیگیری کارهای گوناگون فرهنگی شدند
نوشتن تاریخ آذربایجان، تدوین زبان ترکی آذربایجانی، نوشتن کتابهای گرامر، کتابهای درسی و لغتنامه ها، و آموزش تاریخ و زبان به ملت آذربایجان از کارهای این نخبگان بود. این تلاشهای فرهنگی پیوند خورده بود با اصلاحات اجتماعی که طراحی شده برای هماهنگی جامعه مسلمان آذربایجان با دنیای مدرن که این کارهای فرهنگی شامل حذف خانه نشینی زنان و روبند آنها، مبارزه با تعدد زوجات(چند همسری) کاستن از تاثیرات مذهب سنتی(آخوندگری) و مدنیزاسیون تعلیم و تربیت بود. مطبوعات باکو، از جمله مجلات طنز(ملا نصر الدین که در تفلیس چاپ می شد)همچنین نمایشنامه ها، اپرا های کمیک(6)، همه مشکلات اجتماعی را آشکار و مرود بحث قرار می دادند برای اینکه اکثر رسانه ها در دست روشنفکران سکولار قرار داشتند، آنها هم به صورت واقعی چشم انداز اصلاگرانه را به نمایش گذاشتندف تاثیر آنها در آن زمان و حالا، قابل بحث است این تاثیر تنها نیروی قدرتمند داخلی برای مدرن کردن آذربایجان بود، زیرا این نیرو یک نیروی داخلی بود نه خارجی و این نهضت پروسه مدرنیزه شدن آذربایجان را بیمه کرد و دیگر قابل برگشت به زمان قبل نیست.
یکی از حوزه های مهمی که اصلاح در آن صورت گرفت اصلاح سیستم آموزش مدارس بود، در سال 1906 بعذ لز دهه ها تلاش، یک کنفرانس مهم در باکو با موضوع "ملی سازی" مدارس ابتدائی بر گزار شد، تمامی تصمیمات و مباحثات این کنفرانس با جزئیات کامل در روزنامه ها و رسانه ها و رسانه های محلی گزارش شد، کمیته ای که طراحی سیستم آموزش نوین را عهده دارند که در راس آن دوتن ازشهروندان پیشرو و یک نفر هم متخصص مشهور تعلیم تربیت، طبیعت شناس، نویسنده حسن زردآبی بود و دیگری معلم محلی، نمایشنامه نویس و پزشک آینده(کمونیست آینده) نریمان نریمانف بود.
این کمیته اصلاحات آموزش مسائل و مشکلات سیستم آموزش و زبان را مورد مطالعه قرار دادند و پیشنهادات خود را بیان کردند، دو پیشنهاد برای اینکار داده شد:1 خانواده های مسلمان نمی خواهند بچه های خود را به مدارس روسی بفرستند و(2) روشنفکران خود به این مساله توجه دارند که دانش آموز باید برای دنیای مدرن آماده شوند ولی باید در حین آماده شدن به دنیای مدرن سنتها و زبان خود را هم یاد بگیرند. این کمیته یک برنامه چند وجهی را فرموله کرد هرهفته دانش آموزان باید 3 یا 4 جلسه (بسته به سطح) برای یادگیری زبان "تاتار"(آذربایجانی) و اصول اسلام داشته باشد همه جلسات باید به زبان ترکی آذربایجانی برگزار شود، دوره های دیگر مانند، حسابداری، تاریخ روسیه و زبان روسی باید به زبان روسی تدریس شود این برنامه باید تحت سرپرستی شیخ طرفدار اصلاحات باشد.
چه چیزی در این مورد با ارزش است غیر از نتیجه طرح اصلاحات که روشنفکران پیشرو توجه خود را به آموزش ابتدائی معطوف کرده بود بدون اینکه به زیر ساختهای خودشان توجه داشته باشند. اما این این مساله یک مورد حیاتی برای آینده ملت آذربایجان بود. چرا که این حوزه برای فعالیت رهبران جمعیت ملی گرا مهم بود. آذربایجان هم بین دو دنیای شرق و غرب قرار گرفته بود مسلمان و مسیحی. انتخاب بین این دو یعنی زندگی با یکی و رد دیگر برای آذربایجان امکان پذیر نیست نسبتا زندگی با هر دو ممکن است.
اگرکسی بدون اینکه سنتهای خود را از دست بدهد سازگاری با مردم با عناصر دنیای دیگری شده است نتیجه این درهم آمیزی می تواند هم مناسب و هم مفید باشد مثل همه هویتها این نوع در هم آمیزی می تواند سازنده باشد(7) اما اینگونه نیست که بگوئیم آن "بی مورد" است بعضی از هویتها بسیار قبل از دیگر هویتها شکل گرفته اند، اما همگی به صورت مساوی "ساخت بشر" هستند که نتیجه انتخاب آگاهانه و شکل داده شده بوسیله بخشی از جمعیت هستند که اغبل بوسیله تحصیل کردگان روشنفکر به وجود می آیند.
برای آذربایجان اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 پروسه ملت سازی با شکل گیری ملت بر اساس تاثیرات بسیار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن زمان و منطقه صورت گرفته است که جریان شکل گیری ملت به هر حالدر اسل 1920 بوسیله پیروز ی بلشویکها و شکست سیاست ضد ملی متوقف شد.
در اوایل قرن 20 روشنفکران آذربایجان توجه خود را به توسعه آموزش مدرن، و ایده آل ملی در بین همه اقشار جمعیت آذربایجان معطوف کرده بودند. یکی از موانع ملت سازی در آذربایجان بی سوادی زیاد مردم بود دو موسسه خیریه و روشنگرانه فرهنگی، نشر معارف و نجات، دوره های سواد آموزی بر گزار کردند مردان حرفه ای شامل حقوقدانان، مهندسان و پزشکان شانه به شانه هم به همراه روشنفکران خلاق باکو بسیاری از عصر های خود را اختصاص به یادگیری و با سواد کردن کارگران کردند(8) تلاش آنها زود به بار نشست. طبق سرشماری 1897 امپراطوری روسیه درجه با سوادی مردان آذربایجان 15 درصد بود در حالی که در سرشماری سال 1913 با سوادی مردان 35 درصد ارتقاء یافته بود و با سوادی زبان از 1.5 درصد به7 درصد افزایش یافته بود هم آموزش رسمی و هم آموزشهای شبانه(اکابر) هر دو نقش اساسی در اینپیشرفت بازی کردند، در این زمان روشنفکران موفق شدند عقاید اصلاح طلبانه سیاسی و اجتماعی را درمیان کارگران ترویج دهند تدریجا آگاهی ملی افزایش یافت.
زندگی سیاسی از طریق فرصتی که ایجاد موسسات سیاسی جدید بوجود آمد و رشد یافت شورای شهر باکو شرکت آذربایجانیها در امورات عمومی را مهیا ساخت. ثبت نام برای دوما در سال 1905 آغاز شد و دومای دولتی در سال 1906 شروع به کار کرد. این کار آموزش سیاسی را پرورش نمی داد ولی یک همایش بزرگ برای روشنفکران فعال سیاسی بود. علی رغم اینکه برای مسلمانان محدودیت وجود داشت برای شرکت در انتخابات دوما این قانون همچنان تا سال 1917 وجودداشت.
تشکیل جمهوری آذربایجان در مورخه 28 مای 1918 اوج چندین دهه تلاش برای خود مختاری و خود گردانی بود. علی رغم اینکه قسمتی از خاک آذربایجان توسط ارتش عثمانی اشغال شده بود بعد از متارکه جنگ توسط انگلیس، نخبگان رفرمیست، لیبرال با احساسات غربی پایه گذار قانون اساسی برای جمهوری آذربایجان شدندکه در این قانون اساسی پلورالیزم سیاسی، رای مخفی، حاکمیت قانون، حقوق مدنی، حق رای زنان را تضمین می کرد(حق رای زنان در آذربایجان قبل از آنکه در آمریکا به زنان حق رای داده شود اعطا شده بود) انتخابات پارلمان بر اساس مقررات این قانون اساسی برگزار شد و نمایندگانی به کنفرانس صلح پاریس اعزام شدند تا قدرتهای غربی این جمهوری تازه استقلال یافته را به رسمیت بشناسند و کمک کنند خودش را در مقابل اشغال روسیه محافظت کند.
بلشویکها در آپریل 1920 به آذربایجان حمله کردند و به صورت وحشیانه در طول تابستان این جمهوری را سرکوب کردند و این اولین ضربه بزرگ بر ارزشها این جمهوری و بر روشنفرکان لیبرال بود. همه را در سال 1920 نکشتند بلکه آرام آرام حذف کردند، کشتند، زندانی و تبعید کردند، برای بد نام کردن آنها دو دهه تلاش کردند تا خاطرات رهبران جمهوری اول را از تاریخ و مدارک تاریخ محو کنند، ولی کارها و خاطرات راهبران جمهوری اول توسط روشنفکران "کاویده" شد مدارکی که در آرشیو های روسیه تلنبار شده بود بر رسی شد و داستان جمهوری اول بوسیله نسل بعدی روشنفکران آذربایجان، نویسندگان، شاعران، مورخین، شرق شناسان در زمان حکومت برژنف مورد تحقیق قرار گرفت.

باز سازی گذشته

روشنفکران دوره شوروی در جمهوری آذربایجان دیدند که آذربایجان چند هدف روشنفکران قبلی را بوسیله کمک ائدولوژی لنینیستی و سیاست استالنیستی با موفقیت به انجام رسانده استف جامعه سکولار شده است(9) تبلیغات ضد دین شوروی اعمال مذهبی را در بین مردم کاهش داده و طبقات مذهبی را بر چیده است (10) و با سوادی گسترش یافته بود اما رژیم این کار را بر اساس برنامه های سیاسی خود انجام داده بود و برای رسیدن به جامعه "پرولتاریا" یا روسیزه کردن جامعه این کار را انجام داده بود، تبلیغات سواد آموزی به تغییر الفبا و تغییر لغات پیوند خورده بود، سانسور بیشتر شده بود و خواننده انتخاب کمی برای مواد خواندنی داشت.
زبان ترکی آذربایجانی تدوین شد و گرامر برای آن نوشته شده بود اما لغات "ارتجاعی" یا "خارجی" تصفیه می شدند و به جای آنها لغات "مترقی" که اغلب روس بودند جایگزین می شد این طور بود که شکل مودبانه خطاب کردن"بی" محکوم شد که منعکس کننده زمین داران بزرگ دوره فئودالیزم است. لغت سنتی برای حزب سیاسی"فرقه" با "پارتیای" روسی تعویض شد و غیره(11) الفبا دو بار تغییر یافت تا سال تا سال 1920 الفبا سریلیک بود در سال 1920 الفبا به لاتین تغییر یافت توسط روشنفکران غربگرا پیشنهاد داده شده بود ولی باز در سال 1930 به این روشنفکران تهمت"پانترکیست" زدند و الفبای سیریلیک را اجباری کردند(12)
آموزش زبان روسی به جای زبان ملی(بومی) ادامه داشت و آموزش فنی و پیشرفته در اکثر زمینه ها فقط از طریق زبان روسی امکانپذیر بود نه فقط زبان بلکه عادتها، ارزشها، آشنائی با تاریخ و ادبیات هم روسی شده بود بسیاری از جوانان آذربایجان آشنائی بیشتری با نویسندگان و شاعران روسی داشتند تا آذربایجانی. اینها همه تاثیرات سیاستهای فرهنگی شوروی بود. تا سال 1950 و بیشتر تا سال 1970 بسیاری از جوانان شهر آذربایجان زبان روسی را بهتر از ترکی آذربایجانی بلد بودند. رفته رفته اکثریت جامعه توجه به زبان ترکی آذربایجان به عنوان "زبان مادری" را بیشتر کردند ولی دوزبانگی بعضی وقتها پابه پای دانش ضعیف زبان مادری و ارزشهائی را که زبان روسی را به زبان آذربایجانی ترجیح میدادند کنار گذاشته شد و زبان ترکی جایگزین زبان روسی شد.
تاریخ آذربایجان در زمان شوروی نوشته شده بود و دوباره دوباره نوشته شد تا مطابق با اهداف فرموله شده از طرف حزب کمونیست باشد و از طرف آکادمی علوم شوروی تحمیل می شد، این تاریخ دولتی ادعا می کرد که آذربایجان و شوروی از "دوستی تاریخی" ابراز خوشحالی می کنند و در نتیجه آذربایجان به خاطر دوستی تاریخی"به اتحاد داوطلبانه" با روسیه دست یافته است. کلمات "غلبه" یا "اشغال" هیچ وقت بکار نرفته بود بجز درباره قدرتهای دیگر که در آذربایجان حضور یافته بودند(13)
بنابراین منافع حاکمیت روسیه بیشتر در نام بود تا مفهوم بنابر این تعدادی از روشنفکران شجاع که می توانستند این مساله را بفهمند شروع به خراب کردن آن و با انتشار شعرهای و رمان کردند سپس مورخین از قدمت تاریخ آذربایجان ، فرهنگ و زبان و نقش آن در اقتصاد و سیاست بین الملل قبل از اشغال آذربایجان توسط شوروی دفاع کردند یا بیان کردند. با شروع مبارزات گورباچف ایجاد شدن "فضای باز" این گروهها(روشنفکران آذربایجان) مرزهای سیاسی را کنار زدند و دروغ بودن پیشرفت دوره شوروی را به نمایش گذاشتند.
روسها در کنار تخریب زبان و سنتهای آذربایجان محیط زیست و طبیعت آذربایجان را هم از طریق بی توجهی به صنعتی شدن و استفاده زیاد از کودها و ضد آفات بر روی زمینهای کشاورزی بر طبق یک " برنامه کامل" از طرف مسکو تخریب شد.
شروع بحران قره باغ اعتراضات سیاسی را به همراه داشت که در راس این اعتراضات روشنفکران آذربایجان مسکو را متهم کردند که با خیانت به آذربایجان از ارمنستان حمایت می کند(14)

آگاهی ملی در جمهوری اول ودوم آذربایجان

جمهوری اول و دوم تلاش کردند که استفاده از زبان ترکی آذربایجانی در حوزه عمومی را گسترش دهند. جمهوری اول دوسال فرصت داد به کارمندان دولتی تا آذربایجانی(آن زمان ترکی نامیده می شد) را یاد بگیرند و دانشگاه باکو را افتتاح کردندجائی که باید انتشارات و دستورالعمل ها باید به زبان ترکی باید باشد(15)
جمهوری دوم تحت حاکمیت جبهه خلق با ریاست ابولفضل ائلچی بیگ علاوه بر اینکه اعلام کرد نام زبان باید ترکی باشد(تورک دیلی متفارت ازآذربایجانی که در زمان استالین ابداع شد) همچنین خواستار بازگشت به الفبای لاتین که در سال 1920 استفاده می شد شد. این اصلاحات بعد از بر انداختن ائلچی بیگ بوسیله کودتای نظامی که از طرف روسیه پشتیبانی می شد در زوئن 1993 مورد غفلت قرار گرفت. مسائل زبان و الفبا و موضوعات دیگر"ملی کردن" بوسیله روشنفکران که احزاب اپوزسیون هستند به صورت عمده دنبال می شود. یاد و خاطره رهبران جمهوری اول امروزه هم در آذربایجان گرامی داشته می شود و حزب حاکم آن یعنی مساوات دوباره با نام"یئنی مساوات" احیا شده است. برنامه حزب مساوات همه را به تقویت فرهنگ ملی و همچنین استقرار دموکراسی سیاسی دعوت می کند.
وظایف حاکمیت ملی بیش از پیش در آذربایجان سخت و پیچیده شده است: فشار دولتهای همسابه برای گرفتن امتیازات سیاسی و اقتصادی، یک میلیون آواره جنگ با فقر و گرسنگی و بیماری دست و پنجه نرم می کنند.سرازیری سرمایه گذاریهای خارجی به اقتصاد شکننده و موقعیت اجتماعی شکنند مواجه است. ارزشها تصمیمات آینده را را راهبری خواهد کرد ، یک رهبری آگاه به هویت ملی، کسی که منافع ملی را در قلب سیاست جای دهد می تواند دولت را از راههای ویژه هدایت کند. مد نظر قرار دادن منافع ملی به یک رهبر سیاسی کمک خواهد کرد که مسیر کمک به جنگ زده ها را پیدا کند، بهداشت عمومی و آموزش را تقویت کند، ثروت را برای تمام کشور توزیع کند، منافع ملت محور نمی گذارد که پول به جیب فامیل و دوستان رهبران سرازیر شود یا منافع یک منطقه از کشور را در نظر گیرد در حالی که مناطق دیگر با نبود بودجه و تورم دست به گریبان باشند.سیاست ملت محور مشکلات آذربایجان را با نظرات مخالف نقض و به منازعه نخواهد طلبید بلکه راه گفتگو و نقد را به عنوان قسمت صحیح زندگی ملی قبول خواهد کرد و یک دموکراسی واقعی بر پا خواهد کرد، این پروسه زمانبر خواهد بود اما آنها که با صبر و حوصله دهه ها با ظلم و ستم شوروی مبارزه کردند مهارت و آینده نگری در وجودشان است که با عمل به وظایف اصلی خود آذربایجان را به هزاره بعدی رهبری کنند.

یاد داشتها

1.این مسائل را با جزئیات در کتاب ترکهای آذربایجان: قدرت و هویت آنها در روسیه(دانشگاه استنفورد: نشر موسسه هوور، 1992) و کتاب جدید بنده که در حال نوشتن آن هستم "جنگهای فرهنگی" که درباره قدرت روسیه بین سالهای 1920 الی 1930 در آذربایجان است بحث کرده ام.
2. نویسنده آذربایجانی علی حسین زاده زمانی که در استانبول دانشجو بوده به نظر اولین کسی بوده که تمام ترکهای جهان را دعوت کرده که تحت نام فرهنگ ترک و آگاهی قومی بر اساس فرم مترقی(جدید) اسلام و تمدن مدرن غرب متحد شوند. شعار او "هویت ترکی، مسلمانی و مدرن بودن" بود که بوسیله ضیاء گوگ آلپ "پدر تورکچولوک" در امپراطوری عثمانی بکار برده شده بود.
3. زبان امروزی آذربایجان که "آذربایجانی " نامیده می شود. در اولیل قرن 20 "ترکی" نامیده می شد که با سیاست جدا سازی ترکها از همدیگر توسط استالین اجرا شد نام این زبان تغییر کرد اگر چه تفاوتها بین آن و ترکی مدرن بین لهجه ها وجود دارد باید به زبان شناسان واگذار شود و هر دو(آذربایجانی و ترکی) حقیقتا دارای گرامر همسان و لغات همسان خصوصا در ادبیات نوشتاری هستند.
4.برای جرئیات نگاه کنید به آلت استات "دومای شهر باکو:محلی برای مبارزه روشنفکران" مرکز تحقیقات آسیای مرکزی، جلد 5، ¾(1986)
5.جیحون حاجی بی لی روزنامه نگار و برادر آهنگ ساز معروف اوزئیر حاجی بییف زمانی که در پاریس دانشجو بود نظراتی برای روزنامه"باکو دیلی کاسپی" در تاریخ 20 آپریل 1913 با نام مستعار"داغستانی" نوشته است که این مورد را من در کتاب ترکهای آذربایجان صفحه 72 توضیح داده ام.
6. بسیاری از آثار اوزئیر حاجی بییف مثل "او اولماسین بو اولسون"(ازدواج طنز آمیز) و شعر ها و آوازهای ضد قهرمان این داستان، مشد عباد فرهنگ آذربایجان در آنروز را نشان می دهد.
7. آثار بندیکت آندرسون، تصویر جوامع و روستائیان ایگین وبر در میان مردان فرانسه از جمله آثاری است که به ساختن هویت ملی پرداخته است
8. برای جزییات نهضت"روشنگری فرهنگی" نگاه کنید آلت استات"بورژوای آذربایجانی..." با ویراستاری رونالد.جی.سانی، ترانس قفقازیا: ناسیونالیزم و تغییرات اجتماعی با قلم آن آریور: دانشگاه میشیگان، 1985(چاپ بعدی 1997)
9.مطبوعات شوروی همچنان بعد از سال 1970 ادعا می کردند که در مناطق دور افتاده چند همسری هنوز پا برجاست ولی فقط اعضای حزب کمونیست که پول کافی داشتند می توانستند دو زن را مورد حمایت قرار دهند.
10. تبلیغات ضد مذهبی در کتاب جیحون حاجی بی لی با نا م "تبلیغات ضد اسلامی، روشها آن و آذربایجان" چاپ شده در مونیخ 1957 با جزئبات بر رسی شده است. اسلام بعد از روسیه تزاری نگاه کنید به الکساندر بنگسن و اس.اندرز ویمبوش... : صوفی گری در اتحاد شوروی، لندن، 1985.
11. بسیاری از این در مطبوعات روسیه ظاهر می شدند که پر از بدگوئی ها زبانشناسی و علم زبانشناسی بود مانند" سرقت نظریه ها"! این بقیه سیاستهای فرهنگی در زمان جنگ درونی موضوع تحقیق جاری من برای کتب"جنگهای فرهنگی آذربایجان بین سالهای 1921-1941" می باشد
12. تغییر الفبا توسط استفان وورم به طور کامل در کتاب مردمان ترک در اتحاد شوروی: زمینه تاریخی آنها، زبان آنها، توسعه سیاست زبانی روسیه، آکسفورد، آنتونی کالج، 1954. بحث شده است
13. سیاست ادغام تمام گروه های غیر روسی مستند شده است در لوول تیلیت با نان دوستی بزرگ،چاپل هیل، ان. سی، 1969.
14. بعضی از جزئیات این جنبش را در کتاب ترکهای آذربایجان در فصل 12 آورده ام.
15. این دانشگاه هم در سال 1920 تحت حاکمیت روسیه "روسیزه" شده بود.

*عنوان اصلی مقاله"جمهوری اول و دوم آذربایجان: مساله آگاهی ملی" می باشد.

اصل مقاله در این سایت می توایند بخوانید.

http://ourworld.compuserve.com/HOMEPAGES/USAZERB/345.htm

Saturday, June 16, 2007

تفكرات قيم مابي

تفکرات قیم مابی و ارباب رعیتی


پیچیدگی ها مسائل سیاسی بسیاری از افراد نا آشنا به ادبیات سیاسی را دچار توهم می کند و بعضی از آنها به دلیل این جوگیری و توهم قدرت به زودی روحیات "پدرسالارانه" از خود بروز می دهند خود را خدای ملت قلمداد می کنند و ملت خود را رعایای خود می پندارد. رواج رفتارهای ناپخته سیاسی در اینگونه افراد و رهبران احزاب و گروهها که در پشت اسامی زیبا و مردم فریب پنهان می شوند همیشه برای ملت خود دردساز می باشد. این افراد بیشترین ضربه را از روی استبداد و نا آگاهی بر جامعه و کشور خود می زنند. اینگونه افراد هر روز و در شرایط مختلف به انواع دروغها متوسل می شوند صاحبان این تفکرات ملت خود را نا آگاه به سرنوشت خود می دانند و خود به جای ملت خویش تصمیم می گیرند" حق انتخاب" را از ملت خویش می گیرند مثل "کدخدا" با ملت خود بر خورد می کنند.
رواج چنین تفکراتی در حرکت ملی آذربایجان در چند سال گذشته بیشترین ضربه را به بدنه متهد و صادق حرکت ملی وارد کرد و انرژی ملی ما را هدر داد و به جای ترویج"عقلانیت سیاسی" و "ادبیات سیاسی مدرن" خیالات و توهمات عده ای از افراد بازگو شد و ادبیات سیاسی ما را به جای پخته تر شدن به قهقرا برد. اين نوع تفكرات نمونه بارز تفكرات "مذهبي"،"سنتي" و "غير دموكراتيك" و "پدرسالارانه" مي باشد.


آذربایجان جنوبی ده نیست!

بعضی از گروهها و افراد آذربایجان جنوبی را مساوی با ده حساب کرده و در طول فعالیتهای سیاسی خود دقیقا رفتارهای "دهخدائی" و نوچه های دهخدا را بروز می دهند و هر کاری و هر حرفی می زنند بدون ترس از رعایای ده انجام می دهند و مسئولیت رفتارهای بد خود را به گردن نمی گیرند و اگر رفتار بد آنها هم به منافع ده و مردمان ده صدمه وارد کند هیچ عذری نمی خواهند. وظایف و مسئولیتهای خود را خود تعیین می کنند و چرا که خود را "دهخدا" یا نوچه های دهخدا می دانند.
به اطلاع این افراد باید رساند که آذربایجان جنوبی ده نیست که "دهخدا" لازم داشته باشد یا اربابی را برایرعایای خود لازم داشته باشد. در آذربایجان جنوبی یک ملت وجود دارد می خواهد خود برای خود تصمیم بگیرد نه عده ای برای او تصمیم بگیرند حتی اگر از فرزندان این ملت باشند. فرزندان ملت می توانند پیشنهاد دهند ملت خود را آگاه و منسجم کنند نه بدون حضور ملت برای او در محفلهای چند نفر یا چند صد نفر تصمیم گرفته شود و بعد به اطلاع ملت رسانده شود که ما این را برای شما انتخاب کرده ایم باید بپذیرید. ما اینگونه صلاح می دانیم، ملت! شما دیگر چیزی نگویید این را قبول کنید ما بهتر از شما صلاح شما را فهمیدیم و به آن عمل کردیم. این گونه رفتارهای سیاسی دقیقا کلاس ملت آذربایجان را در حد رعایای ده پایین می آورد و کلاس مبارزان ملت آذربایجان را هم در حد "دهخدا" و نوچه های دهخدا پایین می آورد. هر فرد و گروهی که ادعا می کند برای ملت آذربایجان مبارزه می کند باید رفتارهای سیاسی خود را مطابق با خواسته ملت تنظیم کند مثل رفتار دیگر فعالین ملل آزاده با ملت خود، و کلاس آذربایجان جنوبی را در حد ده پایین نیاورند.

حضوردموکراتیک و قانونمند ملت اصل است

بعضی از افراد و گروهها ملت را فقط برای تایید خود می خواهند به شعور و حضور دموکراتیک و قانونمند ملت اعتقادی ندارند و احترام نمی گذارند و می خواهند برای ملت خود قیوم باشند فکر می کنند ملت چیزی نمی داند باید برای او سرپرستی لازم باشد تا او را راهنمائی کند و می خواهند در غلیان هیجانات ملی برای خود از ملت تاییدیه بگیرند بعد از آن، این تاییدیه را چماقی کننند بر فعالین صادق ملت و خود ملت. مثل گروهی که در سال 82 در" قلعه بابک" در غلیان هیجانات ملی در یک جو هیجانی با بر افراشتن پارچه ای این پارچه را"بایراق" آذربایجان جنوبی نامیدند و بعد از این حادثه هم هرکسی که اعتراض کرد با آن چماق به پذیرائی پرداختند و گفتند که ما از ملت تاییدیه داریم. ببینید هزاران نفر در"قلعه بابک" پرچم ما را تایید کردند. این نوع تاییدیه گرفتن از ملت خاک پاشیدن بر چشمان ملت است. یعنی شعور ملت را هیچ انگاشتن و در غلیان یک جو هیجانی به دنبال کسب مشروعیت. این گونه اعمال اهمیت ندادن به حضور دموکراتیک و قانونمد ملت است. در کل، هیچ انگاشتن ملت است. از این کارها جمهوری اسلامی هم در طول حیات خود بسیار انجام می دهد مثلا برای اینکه دهن مخالفان ومنتقدان مساله اتمی خود را ببندد به جای برگزاری رفراندوم درباره مساله اتمی در روز 22 بهمن از ملت تاییدیه می گیرد و یا عده ای را به دور مراکز اتمی می برد تا حلقه بزنند و تا دولت بگوید که ملت مساله اتمی را تایید می کنند. این یعنی تمسخر شعور ملت. حضور قانونی و دموکراتیک ملت فقط می تواند مشروعیت چیزی را تایید کند این کار هم یا به صورت رفراندوم یا به صورت انتخابات قانونی می تواند بروز نماید نه در محفلهای چند نفره. امروزه کشورهای اروپائی با اینکه خود نماینده قانونی ملت هستند ولی درباره مسائل ملی باز به ملت مراجعه می کنند و نظر آنها را جویا می شوند مثلا برای تایید قانون اساسی اتحادیه اروپا همه کشورها رفراندوم برگزار می کنند. این یعنی احترام گذشتن به شعور ملت این یعنی ملت حساب کردن یک یک ملت نه رعیت حساب کردن یک ملت. تا وقتی که ملتی در یک حضور دموکراتیک و قانونی چیزی را تایید نکرده هیچ گروه و شخصی حق ندارد رویاها و خیالات خود را به عنوان خواست ملت به دیگران تحمیل دهد تا آنزمان آن فرد و گروه فقط می تواند از طرف خود و گروه خو سخن بگوید برای خود سمبل داشته باشد.نمی تواند وحق ندارد خود به جای ملت تصمیم بگیرد.

بدون بایراق هم می توان خدمت کرد

تفکرات قیم مابانه در بعضی از افراد چنان رسوخ پیدا کرده است بدون بایراق نمی خواهند به ملت خدمت کنند باید بایراق خود را به ملت تحمیل کنند و بعد از آن شروع کنند به خدمت کردن اگر هم در توان داشته باشند این گروه نمی داند که مرحوم شهید پیشه وری و یارانش در عرض یک سال بدون بایراق چنان خدماتی را برای آذربایجان انجام داد که تابحال نصف این کارها نشده است. ایا این کارهای جزء قدرت طلبی معنی دیگری دارد. آیا بدون بایراق نمی توان دردی از هزاران درد این ملت را درمان کرد. اگر شما به خود به بایراق خود اعتماد دارید و می گویید که این بایراق را ملت تایید می کند چرا نگه نمی دارید تا به رفراندوم ملت واگذار کنید تا ملت خود به صورت قانونی انتخاب کنند. و تا آنروز بایراق شما باید به عنوان بایراق گروه خودتان بماند نه بیشتر نه کمتر. بگذارید ملت سخن بگوید دهانها را نبندید آذربایجان را ده حساب نکنید.

ائلخان تورک اوغلو

جنبش دانشچوئي

جنبش دانشجوئی آذربایجان و فقد سمبل

در طول تاریخ اکثر جنبشهای اجتماعی و سیاسی دارای سمبل خاص خود بوده اند با آن سمبل شناخته شده اند و بیشتر انقلابات در کشورهای مختلف دارای سمبل خاص خود بوده اند. امروزه هم انقلابات رنگی هر کدام در کشوری خاص با سمبلی خاص شناخته شده اند در اکراین رنگ نارنجی، در گرجستان گل رز یا رنگ سرخ، این رنگها سمبل این انقلابات و جنبشها بوده اند.
هر جنبشی که دارای سمبل باشد و این سمبل در بین طرفدران و مردم عادی عمومیت یابد جنبش به راحتی با این سمبل به میان ملت می رود و ملت هم با دفاع از این سمبل از جنبش طرفداری می کنند و زورگویان را عقب می رانند.
چرا سمبل؟
بسیاری خواهند پرسید سمبل به چه درد جنبش دانشجوئی آذربایجان خواهد خورد؟ آیا در این برهه نیازی به سمبل وجود دارد؟ برای پاسخ به این سئوالها باید کارکرد و عملکرد سمبل جنبشها و حرکتها گذشته و حال ملل دیگر بررسی شود و نقش آن در پیشبرد اهداف جنبش مورد تحقیق قرار گیرد. با نگاه به جنبشها و حرکتهای اجتماعی گذشته و حال در جهان به راحتی در می یابیم که هر جنبشی که دارای سمبل تاثیر گذاری بوده توانسته به راحتی در دل مردم جای باز کند و هواداران بسیاری را برای خود دست و پا کند. حتی در تاریخ آذربایجان قیام خرم دینان با لباس سرخ که تقریبا می توان گفت رنگ سرخ سمبل آنها بوده توانسته بود طرفدران زیادی را برای دفاع از آذربایجان وا دارد.
با قاطعیت می توان گفت که سمبل "وحدت آفرین" و "متحد کننده" است و همه را برای رسیدن به یک هدف بسیج می کند و قدرت مردم را در یک جا و برای هدفی معین جمع می کند این تجمیع قدرت موجب قدرت گیری جنبش می شود.
علاوه بر آن سمبل در تظاهرات و راهپیمائی های خیابانی اعتماد به نفس افراد را بالا می برد. وقتی همه افراد در پشت یک پلاکارد پارچه ای که سمبل جنبش بر روی آن نقش بسته قرار می گیرند نیروی ایمان و اعتماد به نفس افراد چند برابر می شود. به راحتی می توانند نیروهای انتظامی را به عقب برانند و با حمله گارد ویژه فورا پراکنده نشوند. به عنوان مثال در انقلاب مخملی اکراین همه مردم با برداشتن پارچه ای به رنگ نارنجی و پلاکاردهائی با همین رنگ توانستند همبستگی خود را اعلام کنند و جهان آزاد هم صدای اتحاد آنها را شنید و با آنها همصدا شد.
امروزه اکثر گروه های اجتماعی دارای سمبل خاص خود هستند حتی گروه های ضد اجتماع هم با سمبلهای خود شناخته می شوند، گروه رپ، هوی متال... همه دارای سمبل خاص خود هستند که با این سمبلها برای خود طرفدار جذب می کنند.

فرق سمبل و بایراق

اگرچه بایراق هم خودش یک نوع سمبل است ولی بین بایراق دولتها و سمبل جنبشهای اجتماعی و سیاسی فرق اساسی وجود دارد. بایراق دولتها و کشورها، دارای وجه حقوقی می باشد و بار حقوقی دارد و از طرف جوامع بین المللی پذیرفته شده و نماد یک دولت حقوقی محسوب می شود ولی سمبل یک حرکت سیاسی و اجتماعی اگرچه در آینده می تواند به عنوان پرچم سیاسی یک دولت مورد استفاده قرار گیرد ولی در حال مبارزه برای رسیدن به هدف، دارای بار حقوقی و سیاسی در مجامع بین المللی نیست و فقط برای شناساندن جنبش به دنیا می تواند مثمرو ثمر واقع شود و طرفداران جنبش را متحد کند و حامیان جدیدی برای جنبش بوجود بیاورد.

علامت بوزقورد؟

بسیاری از دوستان با شنیدن نام سمبل برای جنبش دانشجوئی یا حرکت ملی آذربایجان از علامت بوزقورد دفاع می کنند. چرا علامت بوزقورد نمی تواند سمبل ما باشد؟ برای اینکه علامت"بوزقورد" تمثیل کننده آذربایجان جنوبی نمی باشد. امروزه علامت بوزقورد در ترکیه و بسیاری از جاهای دیگر هم مورد استفاده قرار می گیرد برای ما یک سمبلی نیاز است که تمثیل کننده آذربایجان جنوبی باشد و خاص خودمان باشد. اگرچه علامت بوزقورد در تجمعات و راهپیمائی های شهرهای آذربایجان جنوبی استفاده می شود حتی در عروسیها مورد استفاده قرار می گیرد برای همه ما محترم است ولی باید سمبلی خاص جنبش دانشجوئی آذربایجان جنوبی داشته باشیم که با تاریخ آذربایجان جنوبی و فرهنگ آن سازگار باشد. بوز قورد برای همه ملل تورک می باد خاص ما نیست و همچنین این سمبل باید به صورت پارچه و اشکال هنری دیگر هم عرضه شود.

نتیجه گیری
جنبش دانشجوئی آذربایجان به خاطر اینکه در گذشته و حال منسجم عمل کرده و عملکرد موفقی از خود به جای گذاشته و همچنین در این جنبش هیچ نوع ادعای قدرت و مقام و شهرت طلبی وجود ندارد باید جنبش دانشجوئی آذربایجان پرچمدار تحولات نوین در حرکت ملی باشند چنانچه در گذشته بوده اند و با دوراندیشی خاصی در سال گذشته با اعلام 19 اردیبهشت به عنوان "روز دانشجوی آذربایجان" خلاقیت و ابتکار خود را نشان دادند و این بار هم باید گره مشکلات حرکت ملی را باز کنند. اگر جنبش دانشجوئی آذربایجان که در داخل است با درایت و تدبیر یک سمبلی را برای خود انتخاب کنند حرکت ملی آذربایجان و ملت آذربایجان هم که تحت تاثیر جنبش دانشجوئی آذربایجان است سمبل آنها را به عنوان سمبل حرکت ملی قبول خواهند کرد و حرکت ملی هم از این سمبل سود خواهد برد و ما را متحد خواهد کرد.
جنبش دانشجوئی آذربایجان منیت و شهرت طلبی را در خود کشته و همه داشته خود را برای خدمت به ملت عرضه کرده است. برای کارهای خود هم هیچ گونه ادعائی نداشته اند و دست مدعیان قدرت طلب و شهرت طلب را هم از مصادره حرکت ملی آذربایجان کوتاه کرده اند و باید این بار هم نقش خود را خوب بازی کنند. تا مسائل قابل حل(مثلا بایراق) را که عده ای به مشکل لاینحل تبدیل کرده اند و در آینده می تواند برای آذربایجان مشکل ساز باشد حل کنند با اتحاد و انسجامی که در جنبش دانشجوئی آذربایجان وجود دارد می توان امیدوار بود که سمبل وحدت آفرین حرکت ملی آذربایجان را به نام خود ثبت کنند.

احسان آستارالی